skimp

/ˈskɪmp//skɪmp/

معنی: کم، نحیف، غیر کافی، کم دادن، مضایقه کردن
معانی دیگر: بخیل بودن، خسیس بازی درآوردن، خست کردن، فروگذار کردن، کم خرج کردن، (عامیانه)، رجوع شود به: scanty، با بی دقتی انجام دادن، بدانجام دادن، خسیسانه دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: skimps, skimping, skimped
(1) تعریف: to be stingy or very sparing.

- Meat is getting so expensive that we're forced to skimp these days.
[ترجمه leila] این روزها به قدر گوشت گران شده است که مجبوریم در مصرف آن مضایقه کنیم
|
[ترجمه گوگل] گوشت به قدری گران می شود که این روزها مجبوریم کم مصرف کنیم
[ترجمه ترگمان] گوشت آنقدر گران است که مجبور می شویم این روزها را انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be hasty, careless, or stingy in doing or making something.
مشابه: scamp, slight

جمله های نمونه

1. use plenty of sugar; don't skimp
خیلی شکر مصرف کن ; خسیس بازی در نیار

2. Use plenty of oil. Don't skimp!
[ترجمه گوگل]از روغن زیاد استفاده کنید کم نگذار!
[ترجمه ترگمان] از یه عالمه روغن استفاده کن خسیس بازی در نیار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Many old people skimp on food and heating in order to meet their bills.
[ترجمه learner] بسیاری از افراد قدیمی در غذا و گرمایش خسیسی می کنند تا از عهده صورتحسابهاشون بر بیایند
|
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد مسن برای تامین هزینه های خود در مصرف غذا و گرمایش صرفه جویی می کنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افراد مسن به منظور برطرف کردن their از غذا و گرما استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many families must skimp on their food and other necessities just to meet the monthly rent.
[ترجمه گوگل]بسیاری از خانواده ها فقط برای تامین کرایه ماهیانه مجبور به صرف غذا و سایر مایحتاج خود هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خانواده ها باید مواد غذایی خود و سایر مایحتاج را فقط برای برآورده کردن اجاره ماهانه انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Older people shouldn't skimp on food or heating.
[ترجمه گوگل]افراد مسن نباید در مصرف غذا یا گرمایش کوتاهی کنند
[ترجمه ترگمان]افراد مسن تر نباید از غذا و یا گرما استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They have to skimp on fuel in winter.
[ترجمه سید جلال] آنها باید در مصرف سوخت در فصل زمستان صرفه جویی کنند.
|
[ترجمه گوگل]آنها مجبورند در زمستان در مصرف سوخت صرفه جویی کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها باید در زمستان از سوخت استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's vital not to skimp on staff training.
[ترجمه learner] مهم است که در آموزش کارکنان خسیسی نکنیم . ( آموزش سرمایه گزاری است نه هزینه )
|
[ترجمه گوگل]این حیاتی است که در آموزش کارکنان کوتاهی نکنید
[ترجمه ترگمان]مهم است که از آموزش کارکنان استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When choosing an overseas package tour, do not skimp.
[ترجمه گوگل]هنگام انتخاب یک تور پکیج خارج از کشور، دست کم نگیرید
[ترجمه ترگمان]زمانی که یک تور بسته خارجی را انتخاب می کنید، از آن استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But don't take this as an excuse to skimp on insurance when you book your hols.
[ترجمه گوگل]اما این را بهانه ای برای صرفه جویی در هزینه بیمه در هنگام رزرو هول خود نگیرید
[ترجمه ترگمان]اما این رو به عنوان یه بهانه برای دادن بیمه، وقتی که کتاب your رو چاپ می کنی قبول نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is not a show you can skimp on, and thankfully director Damian Cruden goes for broke.
[ترجمه گوگل]این نمایشی نیست که بتوانید از آن صرفه‌جویی کنید، و خوشبختانه، کارگردان، دامیان کرودن، به سراغ آن می‌رود
[ترجمه ترگمان]این نمایشی نیست که شما می توانید از آن استفاده کنید، و خوشبختانه (دامیان Cruden)(دامیان Cruden)رفت و آمد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not skimp on batteries, it is a false economy.
[ترجمه گوگل]در مصرف باتری صرفه جویی نکنید، این یک اقتصاد کاذب است
[ترجمه ترگمان]از باتری ها تکالیف نگیرید، این یک اقتصاد نادرست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I insist on eating properly and will not skimp, even if it means altering the social calendar to suit.
[ترجمه گوگل]من اصرار دارم که درست غذا بخورم و کم نمی‌کنم، حتی اگر به معنای تغییر تقویم اجتماعی باشد
[ترجمه ترگمان]من اصرار دارم که درست غذا بخورم و از آن استفاده نکنید، حتی اگر به معنی تغییر تقویم اجتماعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If such a feature is envisaged, do not skimp on the purchase of a pump of sufficient size.
[ترجمه گوگل]اگر چنین ویژگی در نظر گرفته شده است، در خرید پمپ با اندازه کافی کوتاهی نکنید
[ترجمه ترگمان]اگر چنین ویژگی پیش بینی می شود، از خرید یک پمپ با اندازه کافی استفاده نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't skimp on the cream.
[ترجمه گوگل]خامه را کم نکنید
[ترجمه ترگمان]بستنی رو کم نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

نحیف (صفت)
slight, gaunt, lean, feeble, thin, frail, scrimp, spare, skimp, scant, meager, haggard, skimpy, lank, wonky, slimpsy, slimsy

غیر کافی (صفت)
short, inadequate, skimp, incomplete, scanty

کم دادن (فعل)
skimp, stint, scant, short-change

مضایقه کردن (فعل)
scrimp, begrudge, skimp, stint, scant

انگلیسی به انگلیسی

• save, economize, be frugal; use or provide sparingly
barely adequate, scanty, sparing, meager
if you skimp on something, you use less of it than you really need, usually because you are trying to save money.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To spend or use less than necessary 🥄
🔍 مترادف: Scrimp
✅ مثال: Don't skimp on the ingredients if you want the dish to taste its best.
to not spend enough time or money on something, or to not use enough of something in order to do a job or activity as it should be done
صرف نکردن زمان یا پول کافی برای چیزی، یا عدم استفاده کافی از چیزی برای انجام یک کار یا فعالیت آنطور که باید انجام شود.
...
[مشاهده متن کامل]

خساست به خرج دادن
Many old people skimp on food and heating in order to meet their bills.
When choosing a hotel, do not skimp.
Don’t Skimp on Sleep.
According to Healthline, if you skimp on sleep, your body’s defenses may be compromised, leaving you vulnerable to invaders and making recovery from illness a lengthier process.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/skimp
Skimpy ( skimpier, skimpiest ) ناقص/ناچیز/اندک، ( لباس ) سکسی/بدن نما
. A skimpy meal
. Skimpy knowledge // my knowledge of music is extremely skimpy
. Skimpy swimsuits/dress
کوتاهی کردن ( در انجام کاری )
خساست به خرج دادن
وقت و انرژی نذاشتن برای کاری. بها ندادن به کاری

بپرس