skew

/ˈskjuː//skjuː/

معنی: انحراف، کجی، منحرف، مورب، اریبی، نامتوازن، اریب، تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن
معانی دیگر: کج، یک وری، (آمار) چاوله، چوله، کج رفتن، یک وری رفتن، پیچ خوردن، چرخ خوردن، چرخاندن، از شکل انداختن، کج و معوج کردن، کج بریدن، تحریف شده، از شکل افتاده، چپ چپ نگاه کردن، کج نگاه کردن (به)، پیچش

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: skews, skewing, skewed
• : تعریف: to turn or go off at an angle; swerve.
مشابه: sheer

- The sled hit a bump and skewed sharply, tossing both children into the snow.
[ترجمه گوگل] سورتمه به یک دست انداز برخورد کرد و به شدت کج شد و هر دو کودک را در برف انداخت
[ترجمه ترگمان] سورتمه به شدت تکان خورد و به تندی چرخید و هر دو بچه را روی برف انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to turn (something) at an angle.

(2) تعریف: to distort, as from a normal statistical curve or some other expected pattern.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: in a slanting position or direction; angled or oblique.
مشابه: uneven

(2) تعریف: distorted or not symmetrical; askew.
اسم ( noun )
• : تعریف: an angled movement, course, or placement.
مشابه: sheer, slant

جمله های نمونه

1. skew distribution
توزیع چاوله

2. the picture is a bit skew
عکس قدری کج است.

3. she was wearing her hat on the skew
کلاهش را یک وری روی سرگذاشته بود.

4. The picture is a bit skew.
[ترجمه گوگل]عکس کمی کج است
[ترجمه ترگمان]این عکس یک انحراف کمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Today's election will skew the results in favor of the northern end of the county.
[ترجمه گوگل]انتخابات امروز نتایج را به نفع شمال شهرستان منحرف خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]انتخابات امروز منجر به انحراف نتایج به نفع بخش شمالی این استان خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The picture on the wall is a bit skew.
[ترجمه گوگل]عکس روی دیوار کمی کج است
[ترجمه ترگمان]عکس روی دیوار کمی skew است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Skew or corner chisels have the edge angled out of square to the shank.
[ترجمه گوگل]اسکنه های اریب یا گوشه دارای زاویه ای از مربع به سمت ساقه هستند
[ترجمه ترگمان]chisels گوشه و یا chisels لبه دارای لبه زاویه دار (angled)از میدان تا ساق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This paper proposes an analytical method of curved skew bridge in urban districts based on a curved grillage theory with linear radial bearings.
[ترجمه گوگل]این مقاله یک روش تحلیلی از پل کج منحنی در مناطق شهری را بر اساس تئوری گریلاژ منحنی با یاتاقان‌های شعاعی خطی پیشنهاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]در این مقاله یک روش تحلیلی از پل انحراف منحنی انحراف در مناطق شهری براساس نظریه grillage منحنی با یاتاقان radial خطی پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A few inaccurate figures could skew the results of the survey.
[ترجمه گوگل]چند رقم نادرست می تواند نتایج نظرسنجی را منحرف کند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از ارقام نادرست می توانند نتایج نظرسنجی را منحرف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A zero - skew clock routing algorithm with fast clustering and performance improvement is proposed.
[ترجمه گوگل]یک الگوریتم مسیریابی ساعت صفر - چوله با خوشه بندی سریع و بهبود عملکرد پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]یک الگوریتم مسیریابی ساعت skew با خوشه بندی سریع و بهبود عملکرد پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The error messages you will get from clock skew will not generally be obvious.
[ترجمه گوگل]پیام های خطایی که از انحراف ساعت دریافت می کنید به طور کلی واضح نیستند
[ترجمه ترگمان]پیغام های خطا که از انحراف پالس ساعت دریافت خواهید کرد به طور کلی واضح نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It may make quantitive account of skew ratio from plain roller rolling square bar.
[ترجمه گوگل]ممکن است نسبت انحراف را از نوار مربع غلتکی ساده محاسبه کند
[ترجمه ترگمان]این ممکن است باعث ایجاد quantitive نسبت انحراف از نوار چهارگوش roller ساده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Tensors of this kind are called antimetric or skew - symmetric.
[ترجمه گوگل]تانسورهای این نوع را ضد متریک یا کج - متقارن می نامند
[ترجمه ترگمان]tensors این نوع antimetric یا skew - متقارن نامیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For one thing, especially if the sample is relatively small, unlikely events can skew the sample.
[ترجمه گوگل]برای یک چیز، به خصوص اگر نمونه نسبتا کوچک باشد، رویدادهای بعید می توانند نمونه را منحرف کنند
[ترجمه ترگمان]برای یک چیز، به خصوص اگر نمونه نسبتا کوچک باشد، رویداده ای غیر محتمل می توانند نمونه را منحرف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

مورب (صفت)
awry, askew, diagonal, oblique, bevel, skew, bias, boss-eyed, cross-eyed

اریبی (صفت)
skew, aslant, canted

نامتوازن (صفت)
asymmetric, skew, unbalanced

اریب (صفت)
thwart, diagonal, oblique, skew, slant, cater-cornered, skewed, sidled, kitty-cornered

تحریف کردن (فعل)
garble, skew, slant, distort, mutilate, falsify

کج یا اریب گذاردن (فعل)
skew

کج نگاه کردن (فعل)
skew

کج حرکت کردن (فعل)
skew

تخصصی

[عمران و معماری] کج
[کامپیوتر] اریب دار ؛ اریب ؛ اریبی - انحراف، منحرف کردن - فرمانی در برنامه ترسیم که امکان تغییر کلی شکل یک شیء را می دهد. وقتی یک شیء را منحرف می کنید، یک طرف آن را به سمت راست یا چپ می لغزانید این عمل ممکن است به طور محاوره ای با ماوس انجام گیرد یا برای دقت بیشتر درجه ی انحراف در کادر گفتگو مشخص شود. اعداد SKU عمدتاً برای مشخص کردن کالا در انبار کامپیوتری شده وسیستهای کامپیوتری فروش به کار می رود( مانند قفسه های شماره گذاری شده ی انباره یا نظیر آن) .
[برق و الکترونیک] کج رفتگی 1. انحراف قاب فکس دریافت شده از حالت مستطیلی در اثر عدم همزمانی بین پویشگر و ثبت کننده که بهصورت عددی بر حسب تانژانت زاویه این انحراف بیان می شود . 2. درجه ناهمزمانی بیتهای موازی فرضی هنگامی که نویسه هی رمز شده از نوار مغناطیسی خوانده می شود .
[زمین شناسی] انحراف، منحرف، نامتوازن، اریب، تحریف شکل حقیقی یا متقارن. - در تصاویر ماهواره ای تحریف شکل تصویر ناشی از حرکت کره زمین و حرکت ماهواره در امتداد مسیر خود.
[نساجی] کج - مورب - نا صاف - متنافر
[ریاضیات] کج، اریب، چپ، بر هم افتاده، از هم گذشته، مورب، متناظر، منحرف، چپ

انگلیسی به انگلیسی

• slope, angle, slant
swerve, turn aside; slope, slant; view at an angle, look with a sideways glance
sloping, slanting; asymmetrical, uneven
if something is skewed, its position is distorted, usually because it is placed in a slanting position when it would normally be straight.
something that is skew is in a slanting position when it should be vertical or horizontal. adjective here but can also be used as an adverb. e.g. the cupboard was hanging a bit skew.
if something is skewed, it is altered or distorted, so that people do not get an accurate view of what is happening.
if a vehicle skews in a particular direction, it turns aside sharply from the direction in which it should be going.

پیشنهاد کاربران

بعضی وقتا هم در ترجمه عامیانه میتونیم بگیم "می چربه"
مثلا
The prices skew papers than it does books
یعنی قیمت کاغذ به قیمت کتاب می چربه ( بیشتره )
منحرف کردن
قیچی وار ( شیمی )
از اساس غلط انداز بودن
از اساس منحرف کننده بودن
از اساس زیرسوال بودن
زیرسوال بودن
غلط انداز بودن
دستکاری کردن
اشتباه نشان دادن ( نتیجه گزارش ، آزمایش ، ایده . . . )
به خطا انداختن

تحت تاثیر قرار دادن ( منفی )
تحت الشعاع قرار دادن
نادرست
( آمار ) ، چولگی، توزیع چولگی، توزیع ناهموار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس