اسم ( noun )
• (1) تعریف: a preliminary drawing or painting, usu. done quickly or without detail, often as a study for a later work.
• مترادف: draft, drawing, rough
• مشابه: outline, trace
• مترادف: draft, drawing, rough
• مشابه: outline, trace
- The artist was unhappy with her first sketch for the portrait.
[ترجمه مهدی] هنرمند از نخستین طرح خود که برای نقاشیترسیم کمرده بود ناراحت بود|
[ترجمه گوگل] این هنرمند از اولین طرح خود برای پرتره ناراضی بود[ترجمه ترگمان] هنرمند از طرح نخستین تصویری که برای نقاشی ترسیم کرده بود اندوهگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He made several sketches of the waterfall, each from a different angle.
[ترجمه گوگل] او چندین طرح از آبشار، هر کدام از زاویهای متفاوت ساخت
[ترجمه ترگمان] او چندین طرح از آبشار کشید که هر کدام از یک زاویه متفاوت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او چندین طرح از آبشار کشید که هر کدام از یک زاویه متفاوت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a brief or rough design, outline, or draft, as of a written work.
• مترادف: draft, outline, rough, scenario
• مترادف: draft, outline, rough, scenario
- She's written a sketch for her next novel.
[ترجمه گوگل] او طرحی برای رمان بعدی خود نوشته است
[ترجمه ترگمان] اون یه طرح برای کتاب بعدی براش نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه طرح برای کتاب بعدی براش نوشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a brief story or other composition performed as part of a series in a theatrical revue, comedy routine, or television program.
• مترادف: act, routine, skit
• مترادف: act, routine, skit
- That sketch about the dog and the neighbor was hilarious.
[ترجمه گوگل] آن طرح در مورد سگ و همسایه خنده دار بود
[ترجمه ترگمان] اون طرح درباره سگه و همسایه ها خنده دار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون طرح درباره سگه و همسایه ها خنده دار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sketches, sketching, sketched
حالات: sketches, sketching, sketched
• (1) تعریف: to make a preliminary drawing, draft, or outline of.
• مترادف: block out, design, draft, outline, rough out, trace
• مشابه: rough
• مترادف: block out, design, draft, outline, rough out, trace
• مشابه: rough
- The author always sketches the plot before she begins to write a new book.
[ترجمه گوگل] نویسنده همیشه قبل از شروع به نوشتن یک کتاب جدید، طرح داستان را ترسیم می کند
[ترجمه ترگمان] نویسنده همیشه قبل از اینکه شروع به نوشتن یک کتاب جدید کند، نقشه را ترسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نویسنده همیشه قبل از اینکه شروع به نوشتن یک کتاب جدید کند، نقشه را ترسیم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She quickly sketched his face.
[ترجمه گوگل] سریع صورتش را ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان] او به سرعت چهره خود را طرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به سرعت چهره خود را طرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to present in a brief and general form.
• مترادف: abstract, outline, summarize, synopsize
• مشابه: brief, capsulize
• مترادف: abstract, outline, summarize, synopsize
• مشابه: brief, capsulize
- He sketched his idea at the meeting.
[ترجمه گوگل] او ایده خود را در جلسه ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد خود را در جلسه طرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد خود را در جلسه طرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sketcher (n.)
مشتقات: sketcher (n.)
• : تعریف: to make a sketch or sketches.
• مترادف: draw, paint
• مترادف: draw, paint
- She set up her easel on the hill and sketched.
[ترجمه گوگل] او سه پایه خود را روی تپه نصب کرد و نقشه کشید
[ترجمه ترگمان] سه پایه را روی تپه گذاشت و طرح کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سه پایه را روی تپه گذاشت و طرح کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید