فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: skeletonizes, skeletonizing, skeletonized
حالات: skeletonizes, skeletonizing, skeletonized
• (1) تعریف: to reduce to a skeleton or basic structure.
• (2) تعریف: to present an outline of.
- He skeletonized the plot of the film.
[ترجمه گوگل] او داستان فیلم را اسکلت بندی کرد
[ترجمه ترگمان] او داستان فیلم را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او داستان فیلم را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reduce in size or number.
- After the defeat, the armed forces were skeletonized.
[ترجمه گوگل] پس از شکست، نیروهای مسلح اسکلت بندی شدند
[ترجمه ترگمان] پس از شکست، نیروهای مسلح skeletonized شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از شکست، نیروهای مسلح skeletonized شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید