sixth sense

/ˈsɪksθˈsens//sɪksθsens/

معنی: قوه ادراک، حس ششم
معانی دیگر: حس ششم، قوه ادراک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the ability to perceive independently of the five senses; intuition.
مشابه: instinct, intuition

جمله های نمونه

1. The interesting thing about O'Reilly is his sixth sense for finding people who have good ideas.
[ترجمه گوگل]نکته جالب در مورد اوریلی حس ششم او برای یافتن افرادی است که ایده های خوبی دارند
[ترجمه ترگمان]نکته جالب در مورد \"O\" حس ششم او برای یافتن افرادی است که ایده های خوبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A kind of sixth sense told her that there was someone else in the room, and she turned round quickly.
[ترجمه گوگل]نوعی حس ششم به او گفت که شخص دیگری در اتاق است و او به سرعت چرخید
[ترجمه ترگمان]حس ششم به او گفت که یک نفر دیگر در اتاق است و او به سرعت برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A sixth sense told her that he would be waiting for her when she got home.
[ترجمه گوگل]حس ششم به او گفت که وقتی به خانه برسد منتظر او خواهد بود
[ترجمه ترگمان]حس ششم به او گفت که وقتی به خانه رسید منتظرش خواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He seemed to have a sixth sense for knowing when his brother was in trouble.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او از حس ششم برای دانستن اینکه چه زمانی برادرش در مشکل است، دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که می دانست برادرش در دردسر افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A sixth sense told me that the train was going to crash.
[ترجمه Ayda] حس ششم به من گفت که قطار میخواست تصادف کند
|
[ترجمه Saba] حس ششم به من گفت که قطار در حال سقوط بود.
|
[ترجمه گوگل]حس ششم به من گفت که قطار در حال سقوط است
[ترجمه ترگمان]حس ششم به من گفت که قطار قرار است سقوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Often our intuition or sixth sense warns us of impending danger.
[ترجمه گوگل]اغلب شهود یا حس ششم ما را از خطر قریب الوقوع هشدار می دهد
[ترجمه ترگمان]اغلب حس ششم یا حس ششم ما را در مورد خطر قریب الوقوع هشدار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My sixth sense told me to stay here and wait.
[ترجمه گوگل]حس ششمم به من گفت که اینجا بمان و منتظر بمان
[ترجمه ترگمان]حس ششم من بهم گفت که اینجا بمونم و منتظر بمونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I missed Matata's sixth sense and the Boer war rifle.
[ترجمه گوگل]دلم برای حس ششم ماتاتا و تفنگ جنگی بوئر تنگ شده بود
[ترجمه ترگمان]حس ششم Matata و تفنگ جنگی بوئر را از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. My sixth sense told me to stay here.
[ترجمه گوگل]حس ششمم به من گفت که اینجا بمان
[ترجمه ترگمان]حس ششم من بهم گفت که اینجا بمونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An eerie sixth sense guided him to wherever a crisis was unfolding.
[ترجمه گوگل]حس ششم وهم انگیز او را به هر کجا که بحران در حال وقوع بود راهنمایی کرد
[ترجمه ترگمان]حس ششم وهم آوری او را به هر جایی که بحران آشکار می شد هدایت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Perhaps Chick was using some kind of sixth sense to follow her rather than simple powers of observation.
[ترجمه گوگل]شاید چیک از نوعی حس ششم برای دنبال کردن او استفاده می کرد نه از قدرت مشاهده ساده
[ترجمه ترگمان]شاید جوجه کوچولو از نوعی حس ششم برای پیروی از او به جای توان های ساده مشاهدات استفاده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A forward has a sixth sense and from an early stage I realised I had the corner back in my pocket.
[ترجمه گوگل]فوروارد حس ششم دارد و از همان ابتدا متوجه شدم که گوشه را در جیبم دارم
[ترجمه ترگمان]حس ششم یک حس ششم دارد و از مرحله اول فهمیدم که آن گوشه را در جیبم دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rob has a sixth sense for making the right investment.
[ترجمه گوگل]راب حس ششم برای سرمایه گذاری درست دارد
[ترجمه ترگمان]راب برای درست کردن سرمایه گذاری صحیح حس ششم دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She'd gone only a short way when some sixth sense brought her to a halt in the nick of time.
[ترجمه گوگل]او تنها راه کوتاهی را طی کرده بود که حس ششم او را در گذر زمان متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]تنها راه کوتاهی را طی کرده بود که حس ششم او را متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قوه ادراک (اسم)
comprehension, nous, sixth sense

حس ششم (اسم)
sixth sense

انگلیسی به انگلیسی

• telepathic sense, telepathy
you say that someone has a sixth sense when they somehow know, or seem to know, things although they do not have any direct evidence of them.

پیشنهاد کاربران

بپرس