sit on the sidelines

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
کنار گود نشستن / تماشاگر بودن / وارد عمل نشدن / بی تفاوت ماندن
در زبان محاوره ای:
فقط نشسته نگاه می کنه، خودش رو کنار کشیده، تو بازی نیست، فقط نظاره گره
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ( ورزشی – توصیفی ) :
اشاره به بازیکنی که در زمین نیست و از کنار زمین بازی را تماشا می کند
مثال: He had to sit on the sidelines due to injury.
به خاطر مصدومیت مجبور شد کنار زمین بشینه.
2. ( اجتماعی – استعاری ) :
وقتی کسی درگیر یک موضوع، بحث، یا تصمیم گیری نیست و فقط نظاره گر باقی می ماند
مثال: She sat on the sidelines during the whole debate.
کل بحث رو فقط نگاه کرد و دخالت نکرد.
3. ( انتقادی – منفعلانه ) :
برای توصیف کسی که از روی بی تفاوتی، ترس، یا بی عملی وارد عمل نمی شود
مثال: We can’t afford to sit on the sidelines while others shape the future.
نمی تونیم فقط بشینیم کنار و نگاه کنیم وقتی بقیه دارن آینده رو می سازن.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
stay out – remain passive – watch from afar – be uninvolved – hold back – spectate