sister

/ˈsɪstər//ˈsɪstə/

معنی: دختر، پرستار، خواهر، همشیره، دختر تارک دنیا، خواهری کردن
معانی دیگر: باجی، جفت، همجور، همتا، قرینه، (عامیانه - به ویژه در خطاب) خواهر، خانم، وابسته، پیوسته، خواهر ناتنی، ناخواهری (half sister دقیق تر است)، رجوع شود به: stepsister، (در مورد دو زن) دوست صمیمی، دوست خواهروار، sister-in-law رجوع شود به:، (در برخی انجمن های زنانه) هم عضو، (معمولا s بزرگ) راهبه، خواهر روحانی، (انگلیس) سر پرستار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a female having the same parents as another person.

(2) تعریف: a female who is bound to another or others by common interests, loyalties, or ancestors.

(3) تعریف: something considered feminine and connected as if by a family bond to another, such as a ship or one of the mythical Fates.

(4) تعریف: a female member of a religious order; nun. (abbr.: Sr.)

جمله های نمونه

1. sister organizations
سازمان های وابسته به هم

2. her sister has an appealing personality
خواهرش شخصیت دلپذیری دارد.

3. his sister is cute though not really beautiful
خواهرش خیلی خوشگل نیست ولی بانمک است.

4. his sister is quite a looker!
خواهر او لعبتی است !

5. his sister is very homely
خواهرش خیلی بی ریخت است.

6. my sister clattered the spoons back into the drawer
خواهرم دوباره قاشق ها را با سر و صدای زیاد توی کشو ریخت.

7. my sister is quite a hand at sewing
خواهرم در دوزندگی کاملا چیره دست است.

8. my sister pari is a nurse
خواهر من پری پرستار است.

9. my sister pari is knitting gloves for me
خواهرم پری دارد برایم دستکش می بافد.

10. my sister spread her arms and gave me a hug
خواهرم دست های خود را از هم گشود و مرا در آغوش گرفت.

11. my sister wrapped her arms around the baby
خواهرم بازوان خود را دور کودک حلقه کرد.

12. the sister to this candlestick has been stolen
جفت این شمعدانی را دزدیده اند.

13. his big sister
خواهر بزرگش (ارشدش)

14. my kid sister
خواهر کوچک من

15. i enlisted my sister pari to help me clean the house
به خواهرم پری قبولاندم که مرا در تمیز کردن خانه یاری دهد.

16. the table my sister had set was really special
سفره ای که خواهرم چیده بود واقعا مخصوص بود.

17. he installed his own sister as secretary
او خواهر خود را به عنوان منشی به کار گمارد.

18. she adored her older sister
خواهر بزرگ تر خود را از ته دل دوست داشت.

19. she is my half sister
او خواهر ناتنی من است.

20. a pencil drawing of his sister
تصویر مدادی خواهرش

21. a telephone visit with my sister
صحبت تلفنی با خواهرم

22. he has designs on your sister
او به خواهر تو نظر دارد.

23. menstruation used to make my sister quite ill for a few days
قاعدگی،خواهر مرا برای چند روز کاملا بیمار می کرد.

24. she is taller than her sister by a handbreadth
او چهار انگشت از خواهرش بلندتر است.

25. every time he did something wrong his sister would tell on him
هرگاه کار بدی می کرد خواهرش او را لو می داد.

26. he was desperately in love with my sister
او سخت عاشق خواهرم بود.

27. i resent what you said about my sister
از آنچه که درباره ی خواهرم گفتی دلخور شدم.

28. she poured her heart out to her sister
مکتومات قلبی خود را به خواهر خود ابراز کرد.

29. he decided to swallow his pride and ask his sister for help
تصمیم گرفت غرور را کنار بگذارد و از خواهرش کمک بخواهد.

30. he hid under the table and eavesdropped on his sister and her fiance
او زیر میز پنهان شد و به (حرف های) خواهرش و نامزد او گوش داد.

31. i don't like her and i don't like her sister either
نه او را دوست دارم نه خواهرش را (او را دوست ندارم و خواهرش را هم همین طور).

32. she was trying to shift the blame to her sister
او سعی میکرد تقصیر را متوجه خواهرش بکند.

33. he inclines toward pari but his father wants him to marry pari's sister
او پری را ترجیح می دهد،اما پدرش می خواهد که او با خواهر پری ازدواج کند.

مترادف ها

دختر (اسم)
maid, gill, daughter, girl, gal, sissy, wench, sister, lass, lassie, girlie, periwinkle, quean, sis

پرستار (اسم)
nurse, foster-mother, sister

خواهر (اسم)
sissy, sister, foster-sister

همشیره (اسم)
sister

دختر تارک دنیا (اسم)
sister

خواهری کردن (فعل)
sister

انگلیسی به انگلیسی

• female sibling; nun, female member of a religious order; head nurse, chief nurse (british); close female friend; fellow woman; female advocate of feminism; fellow black woman (african-american)
related by sisterhood; closely related, associated
your sister is a girl or woman who has the same parents as you.
a sister is a female member of a religious order.
a senior female nurse who supervises a hospital ward used to be called a sister.
a woman sometimes refers to other women as her sisters when she shares the same beliefs or aims.
you use sister to describe a second thing that is connected with or related to something that you have just mentioned. attributive adjective here but can also be used as a count noun with a possessive. e.g. the city shows every sign of outgrowing its sister.

پیشنهاد کاربران

خواهر
مثال: My sister is two years older than me.
خواهرم دو سال بزرگتر از من است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
a female nurse who is in charge of a department of a hospital
یک پرستار زن که مسئول بخش یک بیمارستان است، سر پرستار بخش
The sister told us that visiting hours were over.
[ as form of address ] Excuse me, Sister, could I have some water?
مقایسه کنید با؛ charge nurse
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sister
اسم sister به معنای خواهر
معادل فارسی اسم sister خواهر است.
- به دختر یا زنی که پدر و مادر مشترکی با فردی دیگر دارد، sister یا خواهر گقته می شود. مثال:
. i have two older sisters ( من دو خواهر بزرگتر دارم. )
...
[مشاهده متن کامل]

. sophie and emily are sisters ( سوفی و امیلی با هم خواهر هستند. )
- به عضو مونث یک گروه یا فرقه مذهبی نیز sister یا خواهر گفته می شود. مثال:
sister mary ( خواهر ماری )
منبع: سایت بیاموز

Medicine
1. The title of a head nurse in a public hospital or in a ward or the operating room of a hospital.
2. Any registered nurse in private practice.

《 پارسی را پاس بِداریم》
sister
بازپَژوهی :
خواهَر ، خاهَر هَم ریشه با :
آلمانی : Schwester : Sch - west - er
ایتالیایی : sorella
واکاوی : sister : s - ist - er
- s = پیش وَند هَم تَراز با خَ، سِ ، شُ ، آز ، زا ، اَز دَر پارسی به مینه یِ خیلی خوب ، تَمام وُ کَمال ، پُر وُ پیمون ، . .
...
[مشاهده متن کامل]

ist = سِتاکِ کُهَنِ سَکایی پاس بی واتِ پ هَم تَراز باwest ( وِست ) آلمانی وَ واهِ پارسی به مینه یِ : to save , preserve , to hide , protect = پاسیدَن ، پاییدَن
آلمانی :passen , aufpassen = پاسیدَن ، پاییدَن که سّتاکِ pass = west اَست.
er - = پَس وَندِ کُنَندِگی
خواهَر < خَپاهَر < خَپاسَر / خَپایَر : خَ - پاس/ پای/ پاه / واه - اَر
خ = پیش وَند به مینه یِ خِیلی ، بِسیار ، بیرون
خواهَر ( سِواسَر ، سِواهَر ، سِوایَر، سِپاسَر ، سِپایَر ، سِپاهَر ، سِباسَر ، سِباسَر ، سِبایَر ) = کَسی اَست که بایَد خیلی خوب او را پایید وَ پاسید ( اَز وِی مُراقِبَت وَ مُحافِظَت کَرد ) .

یعنی خواهر یا همون آبجی
من دوستمو سیو کردم My sister
sister
واژه ای ایرانی - اروپایی و هم ریشه با :
پارسی : خواهَر ( خاهَر )
آلمانی : Schwester ( شوِستِر خوانده می شود )
دیدگاه : از کارواژه ی خواستن برساخته شده، خواهنده
اونیکه همراهم بودخواهرم بود. یاایشون خواهرم هستند.
خواهر
the girl whom you saw is my sister
دختری که دیدی خواهرم بود 💇🏻‍♂️💇🏻‍♂️
You didn't listen to me or your
I'm ashamed like you don't like this feeling of pity and compassion Especially if it's your sister
نه به حرف من و نه به حرف مادرت گوش دادی
شرمنده من مثل تو از این حسای ترحم و دلسوزی خوشم نمیاد
مخصوصأ اینکه خواهرت باشه 😅
خواهر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس