sinking


معنی: فرو رفتگی
معانی دیگر: نشست، حس فرورفتگی یاضعف درنتیجه گرسنگی، کنش، حفر

جمله های نمونه

1. a sinking star
ستاره ی در حال افول

2. a sinking feeling
پیش بینی رویداد بد،احساس اینکه چیزی بد در شرف وقوع است،دلهره

3. stocks are sinking
(قیمت) سهام در حال نزول است.

4. they are sinking another well
دارند یک چاه دیگر می زنند.

5. rats desert a sinking ship
هنگام خطر آدم های ترسو (از همه زودتر) فرار می کنند

6. they say venice is sinking
می گویند شهر ونیز در حال نشست کردن است.

7. the captain's delinquency led to the sinking of the ship
سهل انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.

8. we bombed their cities; they answered by sinking our ships
ما شهرهای آنها را بمباران کردیم و آنها با غرق کردن کشتی های ما تقاص پس گرفتند.

9. The sun was now sinking, a fiery ball of light in the west.
[ترجمه گوگل]خورشید اکنون در حال غرق شدن بود، یک توپ آتشین نور در غرب
[ترجمه ترگمان]خورشید در حال غرق شدن بود، گلوله ای آتشین از نور در غرب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They braved the storm to reach the sinking ship.
[ترجمه گوگل]آنها برای رسیدن به کشتی در حال غرق شدن طوفان شهامت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها با طوفان در حال رسیدن به کشتی غرق در کشتی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They bailed out desperately, to stop the boat sinking.
[ترجمه گوگل]آنها ناامیدانه نجات دادند تا از غرق شدن قایق جلوگیری کنند
[ترجمه ترگمان]با درماندگی بیرون رفتند تا قایق را متوقف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fergus was in waist-deep and sinking fast.
[ترجمه گوگل]فرگوس تا کمر فرو رفته بود و به سرعت در حال فرو رفتن بود
[ترجمه ترگمان] فرگس \"کمر به کمر زده بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Send out a distress signal; the ship is sinking.
[ترجمه گوگل]ارسال یک سیگنال پریشانی؛ کشتی در حال غرق شدن است
[ترجمه ترگمان]یک علامت دردناک بفرست، کشتی غرق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Garry had a sinking feeling that he was making a mistake.
[ترجمه گوگل]گری احساس غرق شدن داشت که دارد اشتباه می کند
[ترجمه ترگمان]گری گری احساس می کرد که اشتباه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There will be a public inquiry into the sinking of the oil tanker.
[ترجمه گوگل]تحقیقات عمومی درباره غرق شدن نفتکش انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک تحقیق عمومی در مورد غرق شدن تانکر نفت وجود خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He shouted to me that the boat was sinking.
[ترجمه گوگل]او برای من فریاد زد که قایق در حال غرق شدن است
[ترجمه ترگمان]به من فریاد زد که قایق غرق می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرو رفتگی (اسم)
depression, notch, fossa, fovea, concavity, sinking, howe

تخصصی

[عمران و معماری] فرو نشست
[زمین شناسی] فرورفتگی ،حفر،استهلاک ،نشست
[صنعت] نزول کردن، مستهلک شدن
[نساجی] غوطه وری

انگلیسی به انگلیسی

• descent; gradual decline or fall; uneasy or apprehensive feeling
submerge, fall down below the surface (especially in water); move down to a lower level; invest; fall, descend; slope or dip downward; become submerged; penetrate, permeate
falling down below the surface; moving to a lower level; falling, descending; sloping downward; penetrating, permeating

پیشنهاد کاربران

شکست خوردن
Sinking boilies
در ورزش ماهیگیری به بویله های کف خواب معروف هستن.
بویلی یا بویله نوعی طعمه ماهیگیری مختص ماهی کپور می باشد.
صفت: تورفته، نشست کرده، گود افتاده
مثال: sinking couch
فرونشست
the gradual sinking of land
فرونشستِ تدریجیِ زمین
خزیدن به پشت مانند حرکت مار کبری که در حمله مشهود است
فرو رفتگی
نشست کردن
غوطه وری
َشناوری
فرو رفتگی
افول
ضعف
Heart sinking :
ناگهان نا امید، نگران یا ناراحت شدن ( اصطلاح )
حفاری بصورت عمودی
غرق شدگی
در حال غرق sinking ship=کشتی در حال غرق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس