sink into

پیشنهاد کاربران

فرو رفتن در، غرق شدن در
وارد کردن چیز نوک تیز بر روی سطح
از بین رفتن یا قرار گرفتن در یک حالت یا شرایط خاص
تحت پوشش چیزی قرار گرفتن یا جذب شدن
فهمیدن یا درک کردن چیزی
به تدریج از طریق سطح به داخل چیزی نفوذ کردن
...
[مشاهده متن کامل]

به تدریج به حالتی شاد یا خوشایند رسیدن
خرج کردن پول زیادی برای یک تجارت یا یک فعالیت، به عنوان مثال برای کسب درآمد از آن در آینده
وارد شدن به یک حالت منفعل و غیرعملکردی
صرف زمان، پول یا منابع دیگر برای کسی یا چیزی به عنوان سرمایه گذاری

بدتر شدن، رو به وضع بدتری نهادن
to change to a worse state or condition:
He sank into a coma.
او در کما فرو رفت.

بپرس