sink in

پیشنهاد کاربران

When something ( usually an idea, truth, or fact ) "sinks in, " it means it slowly becomes clear or real to someone — not immediately, but after a moment or two. ⏳🧠
✅ Examples:
It took a while for the news of his success to sink in. 🎓💭
...
[مشاهده متن کامل]

The reality of the situation didn’t sink in until the next morning. 🕯️😶
Let that sink in. ( ⚠️ Internet famous phrase used to emphasize something shocking or important. )
The teacher repeated the concept to help it sink in. 📘💡
✨ Common Phrase:
✅ “Let that sink in. ” → A classic mic - drop phrase online or in serious talks, meaning: "Think about it. That’s deep. "
وقتی می گیم یه چیزی داره sink in می کنه، یعنی داره آروم آروم می افته تو مغز آدم! 😄
مثلاً یه خبر عجیب یا یه حقیقت تلخ… همون لحظه نمی فهمی، ولی کم کم می فهمیش و حسش می کنی.
یه جورایی مثل اینه که یه چیزی داره ته نشین می شه تو مغزت.

be understood and remembered
🔸 معادل فارسی:
جا افتادن / درک شدن / ته نشین شدن در ذهن
در زبان محاوره ای:
یواش یواش جا افتاد، تازه داره می فهمه، داره می گیره چی شده، داره می نشینه تو ذهنش
- - -
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( ادراکی – تأخیری ) :**
وقتی اطلاعات، خبر، یا واقعیتی به تدریج در ذهن فرد جا می افتد و کاملاً درک می شود
مثال:
> It took a while for the news to sink in.
> یه مدت طول کشید تا خبر جا بیفته.
2. ** ( روانی – احساسی ) :**
بیان لحظه ای که فرد واقعیت تلخ یا مهمی را عمیقاً حس می کند
مثال:
> The loss didn’t sink in until the funeral.
> از دست دادن تا مراسم خاک سپاری هنوز جا نیفتاده بود.
3. ** ( آموزشی – یادگیری ) :**
در زمینه ی یادگیری، وقتی مفهومی بالاخره در ذهن تثبیت می شود
مثال:
> The math finally sank in after hours of practice.
> ریاضی بالاخره بعد از ساعت ها تمرین جا افتاد.
- - -
🔸 مترادف ها:
register – settle – be absorbed – take hold – dawn on – hit home – click

در موردش فکر کن. معمولا بعد از گفتن حقیقتی عجیب با تلخ بیان میشود.
be fully understand ( of words, information, etc. )
فرو بردن
توی کله ت فرو کن
مطلب روشن شدن:
یک مقدارى خواستم توضیح بیشترى داده شود چون دیدم براى بعضی هنوز مطلب روشن نشده است.
Let that sink in
بزار [قشنگ مطلب] جا بیوفته
چیزی را کاملا درک کردن و فهمیدن.
از بَر شدن
کاملاً درک شدن
به تدریج پی بردن
Of information or experience be remembered or understood

It hasn't sunk in that you 'r actually her هنوز باورندارم که اینجایی ( درک و باور قلبی )
It hasn't sunk in that you 'r actually here هنوز باور ندارم که اینجایی ( درک و باور باطنی )
شروع درک و باور یک موضوع اغلب غیر متعارف و تا حدی ناراحت کننده _ باور کردن موضوعی دارای پیامد
جا افتادن
حضم کردن، تو ذهن خیس خوردن ( فهمیدن چیزی به مرور زمان )
کاملا فهمیدن، واضح به یاد آوردن
to be completely understood
to become clear in the mine
( used about information, an event, an experience, etc ) to become clear in the mind
فرو رفتن در ذهن
متوجه شدن
حلاجی کردنِ ( یک گفته )
عمیق فهمیده شدن توسط کسی، تو کت کسی رفتن
what part of “I don’t want to talk about it”isn’t sinking in?
عمق موضوع را درک کردن و فهمیدن،
طوری که کاملا درک بشود و به راحتی یادآوری شود.
become completely understood or able to be remembered
درک عمیق.
فهمیدن و یادگیری کامل
توپ را در سبد انداختن در بازی هایی همچون بسکتبال و یا گلف
1. درک شدن ، پی برده شدن
2. [مایعات] به خورد چیزی رفتن ، فرورفتن توی
حفظ شدن . به خاطر موندن . یاد گرفتن
If an unpleasant or surprising fact or idea sinks in, you gradually start to believe it, understand it, or realize the effect it will have on you
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)