فهمیدن یا شناخته شدن
... [مشاهده متن کامل]
در موردش فکر کن. معمولا بعد از گفتن حقیقتی عجیب با تلخ بیان میشود.
فرو بردن
توی کله ت فرو کن
مطلب روشن شدن:
یک مقدارى خواستم توضیح بیشترى داده شود چون دیدم براى بعضی هنوز مطلب روشن نشده است.
یک مقدارى خواستم توضیح بیشترى داده شود چون دیدم براى بعضی هنوز مطلب روشن نشده است.
بزار [قشنگ مطلب] جا بیوفته
چیزی را کاملا درک کردن و فهمیدن.
از بَر شدن
کاملاً درک شدن
به تدریج پی بردن
به تدریج پی بردن
It hasn't sunk in that you 'r actually her هنوز باورندارم که اینجایی ( درک و باور قلبی )
It hasn't sunk in that you 'r actually here هنوز باور ندارم که اینجایی ( درک و باور باطنی )
شروع درک و باور یک موضوع اغلب غیر متعارف و تا حدی ناراحت کننده _ باور کردن موضوعی دارای پیامد
جا افتادن
حضم کردن، تو ذهن خیس خوردن ( فهمیدن چیزی به مرور زمان )
کاملا فهمیدن، واضح به یاد آوردن
to be completely understood
to become clear in the mine
فرو رفتن در ذهن
متوجه شدن
حلاجی کردنِ ( یک گفته )
عمیق فهمیده شدن توسط کسی، تو کت کسی رفتن
what part of “I don’t want to talk about it”isn’t sinking in?
عمق موضوع را درک کردن و فهمیدن،
طوری که کاملا درک بشود و به راحتی یادآوری شود.
become completely understood or able to be remembered
درک عمیق.
فهمیدن و یادگیری کامل
طوری که کاملا درک بشود و به راحتی یادآوری شود.
درک عمیق.
فهمیدن و یادگیری کامل
توپ را در سبد انداختن در بازی هایی همچون بسکتبال و یا گلف
1. درک شدن ، پی برده شدن
2. [مایعات] به خورد چیزی رفتن ، فرورفتن توی
2. [مایعات] به خورد چیزی رفتن ، فرورفتن توی
حفظ شدن . به خاطر موندن . یاد گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)