simultaneously

/ˌsaɪməlˈteɪniəsli//ˌsɪmlˈteɪnɪəsli/

معنی: با هم، ضمنا، بصورت همزبان
معانی دیگر: در یک زمان

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: at the very same time.

- Can you rub your stomach and pat your head simultaneously?
[ترجمه جلیل] میتونی ( مثل میمون ) همزمان شکمتو بخارونی و رو سرت دست بکشی؟!
|
[ترجمه گوگل] آیا می توانید همزمان شکم خود را مالش دهید و به سر خود ضربه بزنید؟
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید به طور هم زمان شکم خود را مالش دهید و سر خود را نوازش کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he spoke in persian and i simultaneously interpreted what he said
او فارسی صحبت می کرد و من همزمان سخنش را ترجمه می کردم.

2. two different biographies of him were published simultaneously
دو زندگینامه ی مختلف او همزمان منتشر شدند.

3. the germans were able to field three armies simultaneously
آلمان ها قادر بودند هم زمان سه ارتش را به میدان (جنگ) بیاورند.

4. The game will be broadcast simultaneously on TV and radio.
[ترجمه گوگل]این بازی به صورت همزمان از تلویزیون و رادیو پخش خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این بازی به طور همزمان در تلویزیون و رادیو پخش خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The event will be telecast simultaneously to nearly 150 cities.
[ترجمه گوگل]این رویداد به طور همزمان در نزدیک به 150 شهر پخش خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این رویداد به طور همزمان در حدود ۱۵۰ شهر انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Two children answered the teacher's question simultaneously.
[ترجمه گوگل]دو کودک به طور همزمان به سوال معلم پاسخ دادند
[ترجمه ترگمان]دو کودک به طور همزمان به سوال معلم جواب دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The two guns fired almost simultaneously.
[ترجمه گوگل]دو اسلحه تقریباً همزمان شلیک کردند
[ترجمه ترگمان]دو توپ با هم شلیک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They all babbled simultaneously.
[ترجمه گوگل]همه آنها همزمان غرغر می کردند
[ترجمه ترگمان]همه با هم حرف می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On Jan. 22 two bombs exploded simultaneously in the police headquarters and court buildings in New Delhi, injuring 43 people.
[ترجمه گوگل]در 22 ژانویه دو بمب به طور همزمان در مقر پلیس و ساختمان دادگاه در دهلی نو منفجر شد و 43 نفر را مجروح کرد
[ترجمه ترگمان]در ۲۲ ژانویه دو بمب به طور همزمان در مقر پلیس و ساختمان های دادگاه در دهلی نو منفجر شد و منجر به زخمی شدن ۴۳ نفر گردید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was, simultaneously, a loving father and sensitive poet and a ruthless dictator who presided over a reign of terror.
[ترجمه گوگل]او همزمان پدری دوست‌داشتنی و شاعری حساس و دیکتاتوری بی‌رحم بود که حکومت وحشت را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]او به طور همزمان یک پدر دوست داشتنی و یک شاعر حساس و یک دیکتاتور ظالم بود که حکومت رعب و وحشت را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Simultaneously his ears unblocked and the world again became audible.
[ترجمه گوگل]همزمان گوش هایش باز شد و دنیا دوباره شنیدنی شد
[ترجمه ترگمان]در همان لحظه گوش هایش بسته شد و دوباره دنیا به وضوح شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. With those five words, Lili managed simultaneously to convey exhaustion, indomitable, spirited arrogance, and shocked, virginal modesty.
[ترجمه گوگل]لیلی با آن پنج کلمه به طور همزمان توانست فرسودگی، غرور رام نشدنی، روحیه‌آمیز و تواضع باکره‌ای شوکه‌شده را منتقل کند
[ترجمه ترگمان]لی لی با این پنج کلمه توانسته بود به طور همزمان با تفرعن، تفرعن آمیز، تفرعن آمیز، و بی بند از حجب و حیا شانه خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Simultaneously, photography was both domesticated and industrialised.
[ترجمه گوگل]به طور همزمان، عکاسی هم اهلی و هم صنعتی شد
[ترجمه ترگمان]همزمان، عکاسی هم اهلی و هم صنعتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He espoused them both, simultaneously, in a kind of philosophical bigamy.
[ترجمه گوگل]او از هر دوی آنها، به طور همزمان، در نوعی دوهمسری فلسفی حمایت کرد
[ترجمه ترگمان]او به هر دو آن ها، به طور همزمان، در نوعی دو زن فیلسوف، مورد حمایت قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با هم (قید)
altogether, vis-a-vis, in toto, together, simultaneously

ضمنا (قید)
nevertheless, however, simultaneously, at the same time, meantime, meanwhile, by the way, in the interim, withal

به صورت همزمان (قید)
simultaneously

تخصصی

[ریاضیات] توأما، با هم، هم زمان، تقارن، مقارن، معاصر، به طور هم زمان

انگلیسی به انگلیسی

• concurrently, at the same time

پیشنهاد کاربران

در آنِ واحد، در عین حال
باهمش
باهاش
simultaneously
مترادف
contemporary
همزمان، برای مثال ترجمۀ همزمان
همزمان ، باهم
به صورت همزمان، توأمان و با هم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : simultaneity
✅️ صفت ( adjective ) : simultaneous
✅️ قید ( adverb ) : simultaneously
The opera will be broadcast simultaneously on television and radio.
How do you study 6 languages simultaneously ? I wanna know about the Challenges and practical tips : چطوری ۶ زبان را به طور همزمان مطالعه می کنی؟ میخوام در مورد چالش ها و نکات عملی بدانم
Simultaneous یعنی happening at the same time و ly کاربرد قیدی بهش میده بعنی به طور همزمان
به صورت توامان
Same time
=معنی دیگر آن at the same time می باشد یعنی همزمان
In everyday English, people often say that two things happen at the same time, rather than say that they are simultaneous.
Up to twenty people can use the system at the same time :مثال
در عین حال
همزمان
In Pettigrew study, different racial groups of south Africans pictures were shown to Afrikaners. The pictures were shown to each of their eyes simultaneously.
بصورت همزمان
یک دفعه
در یک لحظه از زمان
بطور همزمان، توأمان،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس