1. to simplify a manufacturing process
فرایند تولید را کوتاه تر کردن
2. to simplify a task
کاری را آسان کردن
3. More needs to be done to simplify the process of registering to vote.
[ترجمه گوگل]برای ساده سازی روند ثبت نام برای رای دادن باید کارهای بیشتری انجام شود
[ترجمه ترگمان]کاره ای بیشتری باید برای ساده سازی فرآیند ثبت نام برای رای دادن انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Try to simplify your explanation for the children.
[ترجمه گوگل]سعی کنید توضیح خود را برای کودکان ساده کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید توضیح خود را برای کودکان ساده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The restructuring will take place in phases, to simplify the implementation process.
[ترجمه گوگل]بازسازی در مراحلی انجام خواهد شد تا فرآیند اجرا را ساده کند
[ترجمه ترگمان]بازسازی در مراحل انجام خواهد شد تا روند پیاده سازی ساده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He tried to simplify the story for the younger audience.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد داستان را برای مخاطبان کوچکتر ساده کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد داستان را برای مخاطبان جوان ساده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. For working purposes one can simplify this still further and define sites as places where significant traces of human activity are identified.
[ترجمه گوگل]برای اهداف کاری، می توان این موضوع را بسیار ساده تر کرد و مکان ها را به عنوان مکان هایی تعریف کرد که آثار قابل توجهی از فعالیت های انسانی در آنها شناسایی می شود
[ترجمه ترگمان]برای اهداف کاری، فرد می تواند این مساله را باز هم بیشتر کند و سایت ها را به عنوان مکان هایی تعریف کند که در آن نشانه های چشمگیر فعالیت های انسانی شناسایی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The government is planning to simplify the tax laws.
[ترجمه گوگل]دولت در حال برنامه ریزی برای ساده سازی قوانین مالیاتی است
[ترجمه ترگمان]دولت در حال برنامه ریزی برای ساده سازی قوانین مالیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A way must be found to simplify the system without sacrificing its structure and principles.
[ترجمه گوگل]باید راهی برای ساده سازی سیستم بدون قربانی کردن ساختار و اصول آن یافت
[ترجمه ترگمان]یک روش باید برای ساده سازی سیستم بدون قربانی کردن ساختار و اصول آن پیدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Simplify your life. You don't grow spiritual, you shrink spiritual. Steve Maraboli
[ترجمه گوگل]زندگی خود را ساده کنید شما معنوی رشد نمی کنید، شما معنوی را کوچک می کنید استیو مارابولی
[ترجمه ترگمان]زندگیت رو سخت کن تو روحانی نیستی، تو هم روحانی هستی استیو Maraboli
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This would also simplify communications between on and offshore with regard to, for example, payroll information.
[ترجمه گوگل]این همچنین ارتباطات بین خارج و خارج از کشور را با توجه به اطلاعات حقوق و دستمزد ساده می کند
[ترجمه ترگمان]این امر همچنین ارتباطات بین و ساحل را با توجه به، برای مثال، اطلاعات حقوق و دست مزد تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. To simplify his thoughts he had listed them under two headings: first there was that which directly affected Belpan.
[ترجمه گوگل]برای سادهتر کردن افکارش، آنها را در دو عنوان فهرست کرده بود: اول چیزی بود که مستقیماً بر بلپان تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]برای ساده کردن افکار او آن ها را تحت دو عنوان ذکر کرده بود: ابتدا این موضوع به طور مستقیم بر Belpan اثر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All I considered necessary was to simplify the design of the icon and give it a different colour scheme.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که لازم می دانستم این بود که طرح آیکون را ساده کرده و رنگ بندی متفاوتی به آن بدهم
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به آن نیاز داشتم این بود که طرح شمایل را ساده کنم و یک طرح رنگ متفاوت به آن بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His opponents claim they would simplify the tax system too, but would keep popular exemptions.
[ترجمه گوگل]مخالفان او ادعا می کنند که سیستم مالیاتی را نیز ساده می کنند، اما معافیت های عمومی را حفظ می کنند
[ترجمه ترگمان]مخالفان او ادعا می کنند که آن ها سیستم مالیاتی را نیز ساده خواهند کرد، اما معافیت های عمومی را حفظ خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید