simplify

/ˈsɪmpləˌfaɪ//ˈsɪmplɪfaɪ/

معنی: مختصر کردن، سبک کردن، تسهیل کردن، ساده کردن، اسان تر کردن
معانی دیگر: آسان کردن، سهل کردن، کوتاه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: simplifies, simplifying, simplified
مشتقات: simplification (n.), simplifier (n.)
• : تعریف: to make plainer, easier, or less complex.
متضاد: complicate, confuse

جمله های نمونه

1. to simplify a manufacturing process
فرایند تولید را کوتاه تر کردن

2. to simplify a task
کاری را آسان کردن

3. More needs to be done to simplify the process of registering to vote.
[ترجمه گوگل]برای ساده سازی روند ثبت نام برای رای دادن باید کارهای بیشتری انجام شود
[ترجمه ترگمان]کاره ای بیشتری باید برای ساده سازی فرآیند ثبت نام برای رای دادن انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Try to simplify your explanation for the children.
[ترجمه گوگل]سعی کنید توضیح خود را برای کودکان ساده کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید توضیح خود را برای کودکان ساده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The restructuring will take place in phases, to simplify the implementation process.
[ترجمه گوگل]بازسازی در مراحلی انجام خواهد شد تا فرآیند اجرا را ساده کند
[ترجمه ترگمان]بازسازی در مراحل انجام خواهد شد تا روند پیاده سازی ساده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He tried to simplify the story for the younger audience.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد داستان را برای مخاطبان کوچکتر ساده کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد داستان را برای مخاطبان جوان ساده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For working purposes one can simplify this still further and define sites as places where significant traces of human activity are identified.
[ترجمه گوگل]برای اهداف کاری، می توان این موضوع را بسیار ساده تر کرد و مکان ها را به عنوان مکان هایی تعریف کرد که آثار قابل توجهی از فعالیت های انسانی در آنها شناسایی می شود
[ترجمه ترگمان]برای اهداف کاری، فرد می تواند این مساله را باز هم بیشتر کند و سایت ها را به عنوان مکان هایی تعریف کند که در آن نشانه های چشمگیر فعالیت های انسانی شناسایی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government is planning to simplify the tax laws.
[ترجمه گوگل]دولت در حال برنامه ریزی برای ساده سازی قوانین مالیاتی است
[ترجمه ترگمان]دولت در حال برنامه ریزی برای ساده سازی قوانین مالیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A way must be found to simplify the system without sacrificing its structure and principles.
[ترجمه گوگل]باید راهی برای ساده سازی سیستم بدون قربانی کردن ساختار و اصول آن یافت
[ترجمه ترگمان]یک روش باید برای ساده سازی سیستم بدون قربانی کردن ساختار و اصول آن پیدا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Simplify your life. You don't grow spiritual, you shrink spiritual. Steve Maraboli
[ترجمه گوگل]زندگی خود را ساده کنید شما معنوی رشد نمی کنید، شما معنوی را کوچک می کنید استیو مارابولی
[ترجمه ترگمان]زندگیت رو سخت کن تو روحانی نیستی، تو هم روحانی هستی استیو Maraboli
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This would also simplify communications between on and offshore with regard to, for example, payroll information.
[ترجمه گوگل]این همچنین ارتباطات بین خارج و خارج از کشور را با توجه به اطلاعات حقوق و دستمزد ساده می کند
[ترجمه ترگمان]این امر همچنین ارتباطات بین و ساحل را با توجه به، برای مثال، اطلاعات حقوق و دست مزد تسهیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. To simplify his thoughts he had listed them under two headings: first there was that which directly affected Belpan.
[ترجمه گوگل]برای ساده‌تر کردن افکارش، آنها را در دو عنوان فهرست کرده بود: اول چیزی بود که مستقیماً بر بلپان تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]برای ساده کردن افکار او آن ها را تحت دو عنوان ذکر کرده بود: ابتدا این موضوع به طور مستقیم بر Belpan اثر گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. All I considered necessary was to simplify the design of the icon and give it a different colour scheme.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که لازم می دانستم این بود که طرح آیکون را ساده کرده و رنگ بندی متفاوتی به آن بدهم
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به آن نیاز داشتم این بود که طرح شمایل را ساده کنم و یک طرح رنگ متفاوت به آن بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His opponents claim they would simplify the tax system too, but would keep popular exemptions.
[ترجمه گوگل]مخالفان او ادعا می کنند که سیستم مالیاتی را نیز ساده می کنند، اما معافیت های عمومی را حفظ می کنند
[ترجمه ترگمان]مخالفان او ادعا می کنند که آن ها سیستم مالیاتی را نیز ساده خواهند کرد، اما معافیت های عمومی را حفظ خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مختصر کردن (فعل)
abbreviate, abridge, brief, shorten, simplify

سبک کردن (فعل)
mitigate, simplify, alleviate, lighten, ease, attenuate

تسهیل کردن (فعل)
simplify, facilitate, comfort

ساده کردن (فعل)
reduce, simplify, prune, vulgarize, streamline

اسان تر کردن (فعل)
simplify

تخصصی

[ریاضیات] ساده کردن، مختصر کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make simple, make less complex, make easier
if you simplify something, you make it easier to understand or do.

پیشنهاد کاربران

ساده انگاری
ساده کردن ( مربوط به رشته ی ریاضی )
سخت نگرفتن
ساده گرفتن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : simplify
✅️ اسم ( noun ) : simplification / simplicity
✅️ صفت ( adjective ) : simple / simplistic
✅️ قید ( adverb ) : simply / simplistically
قابل فهم کردن
simplify ( verb ) = streamline ( verb )
به معناهای : ساده تر کردن، کارآمد تر کردن، بهینه کردن، تسهیل کردن، آسان کردن

آسان سازی
ساده کردن، آسانتر کردن
Make something less difficult
ساده سازی

بپرس