• : تعریف: one who is silly, dull-witted, or easily tricked; fool. • مترادف: booby, dimwit, dope, dunce, fool, imbecile, nincompoop, ninny, nitwit, numskull • مشابه: half-wit
جمله های نمونه
1. She represented her little brother as a simpleton.
[ترجمه ناصر] او برادر کوچک خود را به عنوان یک احمق معرفی کرد
|
[ترجمه گوگل]او برادر کوچکش را به عنوان یک ساده لوح معرفی کرد [ترجمه ترگمان]او برادر کوچکش را به عنوان یک احمق نشان می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. "But Ian's such a simpleton", she laughed.
[ترجمه گوگل]او خندید: "اما ایان خیلی ساده لوح است " [ترجمه ترگمان]خندید و گفت: اما \"ایان\" واقعا ساده لوح است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. So, why not have the princess assign Simpleton his tasks?
[ترجمه گوگل]بنابراین، چرا شاهزاده خانم وظایف خود را به سیمپلتون واگذار نمی کند؟ [ترجمه ترگمان]پس، چرا پرنسس وظیفه خودش رو نمی کنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Finally, Simpleton was allowed to go into the forest to cut wood.
[ترجمه گوگل]سرانجام به سیمپلتون اجازه داده شد تا برای بریدن چوب به جنگل برود [ترجمه ترگمان]در آخر، ساده لوح اجازه داشت که به جنگل برود تا چوب را ببرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The merest simpleton could draw the conclusion.
[ترجمه گوگل]ساده ترین آدم می تواند نتیجه بگیرد [ترجمه ترگمان]فقط یک احمق ساده می تواند به این نتیجه برسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Simpleton passed all three trials in turn, though, and married the princess.
[ترجمه گوگل]اما سیمپلتون هر سه آزمایش را به ترتیب پشت سر گذاشت و با شاهزاده خانم ازدواج کرد [ترجمه ترگمان]ساده لوح تمام سه محاکمه را قبول کرد و با شاهزاده خانم ازدواج کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. First, he told Simpleton to find a man who could drink up a whole cellar full of wine.
[ترجمه گوگل]ابتدا به سیمپلتون گفت مردی را پیدا کند که بتواند یک انبار کامل پر از شراب بنوشد [ترجمه ترگمان]اول به ساده لوح گفت که کسی را پیدا کند که بتواند یک سرداب پر از شراب را بخورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Next, the king told Simpleton to find a man who could eat up the biggest loaf of bread in the kingdom.
[ترجمه گوگل]بعد، پادشاه به سیمپلتون گفت مردی را پیدا کند که بتواند بزرگترین قرص نان پادشاهی را بخورد [ترجمه ترگمان]سپس شاه به ساده لوح گفت که کسی را پیدا کند که بزرگ ترین قرص نان را بخورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Simpleton led the group to the castle, and sure enough, the princes burst out laughing when she saw the group.
[ترجمه گوگل]سیمپلتون گروه را به سمت قلعه هدایت کرد و مطمئناً شاهزاده ها با دیدن گروه از خنده منفجر شدند [ترجمه ترگمان]ساده لوح گروه را به قلعه هدایت می کرد و مطمئن بود که وقتی گروه را دید قهقهه خنده را سر داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. For this kindness, the little gray man gave Simpleton a goose with golden feathers.
[ترجمه گوگل]برای این مهربانی، مرد خاکستری کوچولو یک غاز با پرهای طلایی به سیمپلتون داد [ترجمه ترگمان]به خاطر این مهربانی، مرد کوچک خاکستری با پره ای طلایی یک غاز را فریب داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Like some bloody simpleton he was being drawn in.
[ترجمه گوگل]مثل یک آدم ساده لوح خونین که به درونش کشیده شده بود [ترجمه ترگمان]مثل یک احمق لعنتی که او را به داخل کشیده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Pharaon is to all intents and purposes a simpleton, a virtual village idiot.
[ترجمه گوگل]فرعون در تمام مقاصد یک آدم ساده لوح، یک احمق روستایی مجازی است [ترجمه ترگمان]کشتی فرائون به تمام معناست و یک احمق دهاتی مجازی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The veriest simpleton knows that.
[ترجمه گوگل]ساده ترین آدم این را می داند [ترجمه ترگمان] یه آدم ساده لوح این رو می دونه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Again, Simpleton went to the little gray man for help; he found a very hungry man.
[ترجمه گوگل]دوباره سیمپلتون برای کمک به سراغ مرد کوچک خاکستری رفت او مرد بسیار گرسنه ای را پیدا کرد [ترجمه ترگمان]باز هم ساده لوح برای کمک به مرد کوچک خاکستری رفت؛ او یک مرد بسیار گرسنه را یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The simpleton wants to be with you together forever!
[ترجمه گوگل]ساده لوح می خواهد برای همیشه با شما باشد! [ترجمه ترگمان]! اون احمق میخواد تا ابد با تو باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید