simpatico


(ایتالیایی و اسپانیایی) خوش برخورد، خوش معاشرت، دوست داشتنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: alike in temperament, tastes, or the like; compatible; congenial.

جمله های نمونه

1. Not all couples are simpatico during long car trips.
[ترجمه گوگل]همه زوج‌ها در سفرهای طولانی با ماشین همدل نیستند
[ترجمه ترگمان]همه زوج ها در طول سفره ای طولانی با خودرو simpatico
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We're simpatico about most things.
[ترجمه گوگل]ما در مورد بیشتر چیزها ساده دل هستیم
[ترجمه ترگمان]ما در مورد بیشتر چیزها حرف می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Guitar legend Ry Cooder adds his simpatico guitar weaves.
[ترجمه گوگل]رای کودر، اسطوره گیتار، بافت های گیتار سیمپاتیک خود را اضافه می کند
[ترجمه ترگمان]افسانه گیتار، Ry Cooder می افزاید: simpatico گیتار او ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He and I are simpatico about a lot of things.
[ترجمه گوگل]من و او در مورد خیلی چیزها همدل هستیم
[ترجمه ترگمان] اون و من درباره خیلی چیزا حرف می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The importance of a simpatico relationship between the cultures of the consultancy and the client is potentially overlooked.
[ترجمه گوگل]اهمیت یک رابطه ساده بین فرهنگ مشاور و مشتری به طور بالقوه نادیده گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]اهمیت رابطه simpatico بین فرهنگ های شرکت مشاوره و مشتری به طور بالقوه نادیده گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was a lot of simpatico nodding; then the four of us fell silent.
[ترجمه گوگل]سر تکان دادن زیادی وجود داشت سپس ما چهار نفر ساکت شدیم
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی simpatico سر تکان می دادند؛ بعد هر چهار نفر ساکت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The human affairs of the company and downstage, simpatico to the person.
[ترجمه گوگل]امور انسانی شرکت و پایین صحنه، به شخص می آید
[ترجمه ترگمان]امور انسانی شرکت و downstage، simpatico به فرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thus Alastair Campbell, a key press aide, had "clanking great balls", George Bush is a "normal guy" and Alan Milburn, a favourite minister, was "fully simpatico with the direction of change".
[ترجمه گوگل]بنابراین، آلستر کمپبل، دستیار کلیدی مطبوعات، "توپ های بزرگی را به صدا در می آورد"، جورج بوش یک "مرد معمولی" است و آلن میلبرن، وزیر مورد علاقه، "کاملاً با جهت گیری تغییر رفتار می کرد"
[ترجمه ترگمان]بنابراین، Alastair کمپبل، یکی از دستیاران کلیدی مطبوعاتی، \"balls بزرگ\" را مطرح کرد، \"جورج بوش\" یک \"مرد عادی\" و \"آلن Milburn\"، وزیر مورد علاقه، \"کاملا منطبق با مسیر تغییرات\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Of course the mystique remains, and of course new teen-agers discern something ineffably simpatico in Cobain's voice.
[ترجمه گوگل]البته رمز و راز باقی مانده است، و البته نوجوانان جدید چیزی غیرقابل توصیف را در صدای کوبین تشخیص می دهند
[ترجمه ترگمان]البته، mystique باقی می ماند، و البته یک نوجوان تازه و تازه، چیزی از simpatico در صدایش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• likeable, pleasant; compatible, sympathetic, congenial

پیشنهاد کاربران

بپرس