silvery

/ˈsɪlvəri//ˈsɪlvəri/

معنی: سیم اندود، براق، سفید، صاف، نقره فام، سیمین
معانی دیگر: نقره رنگ، سیمین رنگ، سیمگون، نقره دار، نقره ای، نقره پوش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: like silver in color and luster.

(2) تعریف: having a clear, high, ringing sound.

جمله های نمونه

1. in the light of silvery moon
در نور ماه سیمگون

2. the moonlit surface of the silvery lake
سطح مهتاب پوشیده ی دریاچه ی سیمین

3. In the distance we heard the silvery tinkle of a stream.
[ترجمه گوگل]در دوردست صدای نقره ای جویبار را شنیدیم
[ترجمه ترگمان]در فاصله دور صدای زنگ نقره ای یک نهر را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The silvery globe of the moon hung in the sky.
[ترجمه گوگل]کره ی نقره ای ماه در آسمان آویزان بود
[ترجمه ترگمان]کره ماه در آسمان آویخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. How tranquil! How quiet! What silvery moonlight! Where are you, my dearWhen can we sit together by the window enjoying this quiet, tranquil evening.
[ترجمه گوگل]چقدر آرام! چقدر ساکت! چه نور مهتابی نقره ای! کجایی عزیزم کی می توانیم کنار پنجره کنار هم بنشینیم و از این عصر آرام و آرام لذت ببریم
[ترجمه ترگمان]چه آرام! چقدر ساکت! چه مهتاب نقره ای! شما کجا هستید، dearWhen من، می توانیم کنار پنجره کنار پنجره بنشینیم و از این شب آرام و آرام لذت ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In the pool she could see little silvery fish darting around.
[ترجمه گوگل]در استخر او می توانست ماهی های نقره ای کوچکی را ببیند که به اطراف می چرخند
[ترجمه ترگمان]در آبگیر می توانست ماهی های کوچک نقره ای را ببیند که به اطراف می دویدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The silvery globe of the moon sank towards the horizon.
[ترجمه گوگل]کره ی نقره ای ماه به سمت افق غرق شد
[ترجمه ترگمان]نور نقره ای ماه به سمت افق پرت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The grass was silvery with frost.
[ترجمه گوگل]چمن نقره ای با یخ زدگی بود
[ترجمه ترگمان]علف ها پر از شبنم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The carpet had a silvery sheen to it.
[ترجمه گوگل]فرش درخششی نقره ای رنگ داشت
[ترجمه ترگمان]روی فرش نور نقره ای درخشانی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clara gave a small, silvery laugh.
[ترجمه گوگل]کلارا خنده ای کوچک و نقره ای کرد
[ترجمه ترگمان]کلارا خندید و خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sage leaves have a silvery cast.
[ترجمه گوگل]برگ های مریم گلی دارای قالب نقره ای است
[ترجمه ترگمان] سیج یه گچ نقره ای داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She gave a silvery laugh.
[ترجمه گوگل]خنده ای نقره ای کرد
[ترجمه ترگمان]او خندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was tall and slender and silvery.
[ترجمه گوگل]بلند و باریک و نقره ای بود
[ترجمه ترگمان]بلند و باریک و نقره ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Cornish said the guayule shrub, which has silvery green leaves, has long been viewed as a possible source of latex.
[ترجمه گوگل]کورنیش گفت که درختچه گوایول که دارای برگ های سبز نقره ای است، مدت هاست که به عنوان منبع احتمالی لاتکس در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]بوته Cornish می گوید که بوته guayule که برگ های سبز نقره ای دارد، مدت ها به عنوان منبع احتمالی لاتکس نگاه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیم اندود (اسم)
silvery

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

سفید (صفت)
gray, hoary, blank, white, silvery, snowy

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

نقره فام (صفت)
silvern, silvery

سیمین (صفت)
silvern, silvery

انگلیسی به انگلیسی

• made of or coated with silver or a material that resembles silver; resembling silver; having a clear ringing sound, resonant
something that is silvery looks like silver.

پیشنهاد کاربران

بپرس