silently

/ˈsɑɪ.lənt.li//ˈsɑɪ.lənt.li/

با خموشی، اهسته

جمله های نمونه

1. the wheel whirls fast and silently
چرخ با سرعت و بدون صدا می گردد.

2. The cat is creeping silently towards the bird.
[ترجمه گوگل]گربه بی صدا به سمت پرنده می خزد
[ترجمه ترگمان]گربه آهسته به طرف پرنده می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She crept silently out of the room.
[ترجمه گوگل]او بی صدا از اتاق بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]بی صدا از اتاق بیرون خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A snake was slithering silently towards us.
[ترجمه گوگل]مار بی صدا به سمت ما می لغزد
[ترجمه ترگمان]یک مار آهسته به طرف ما می خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The cat crept silently towards the bird.
[ترجمه گوگل]گربه بی صدا به سمت پرنده خزید
[ترجمه ترگمان]گربه آهسته به سوی پرنده خزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sat in the car, silently fuming about what he'd said.
[ترجمه گوگل]او در ماشین نشسته بود و بی صدا از حرف های او عصبانی بود
[ترجمه ترگمان]او در اتومبیل نشسته بود و در سکوت از آنچه گفته بود خشمگین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He didn't shout, he just glared at me silently.
[ترجمه گوگل]فریاد نمی زد، فقط بی صدا به من نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او فریاد نمی زد، فقط بی صدا به من خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She seethed silently in the corner.
[ترجمه گوگل]او بی صدا در گوشه ای جوشید
[ترجمه ترگمان]او در گوشه ای از اتاق خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Lenny moved swiftly and silently across the front lawn.
[ترجمه گوگل]لنی به سرعت و بی صدا در چمن جلویی حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]لنی خیلی سریع و بی صدا از روی چمن های جلو حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He sat silently with a sphinx-like smile on his face.
[ترجمه گوگل]ساکت نشسته بود و لبخندی شبیه ابوالهول بر لب داشت
[ترجمه ترگمان]او بی صدا نشسته بود و مثل ابوالهول که بر چهره اش لبخند می زد، نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despair shook him and he screamed silently in the darkness.
[ترجمه گوگل]ناامیدی او را تکان داد و در تاریکی بی صدا فریاد زد
[ترجمه ترگمان]ناامیدی تکانش داد و در تاریکی جیغ کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She knelt and prayed silently.
[ترجمه گوگل]زانو زد و بی صدا دعا کرد
[ترجمه ترگمان]او زانو زد و در سکوت دعا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He silently vowed vengeance on them all.
[ترجمه گوگل]او در سکوت قسم خورد که از همه آنها انتقام بگیرد
[ترجمه ترگمان]او در سکوت سوگند خورد که انتقام همه آن ها را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She and Ned sat silently for a moment, absorbing the peace of the lake.
[ترجمه گوگل]او و ند برای لحظه ای ساکت نشستند و آرامش دریاچه را جذب کردند
[ترجمه ترگمان]او و ند لحظه ای ساکت نشستند و آرامش دریاچه را جذب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The huntsmen chased the deer silently.
[ترجمه گوگل]شکارچیان بی صدا آهو را تعقیب کردند
[ترجمه ترگمان]شکارچیان گوزن را در سکوت دنبال می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• noiselessly, quietly, without a sound; reticently, in an uncommunicative manner

پیشنهاد کاربران

غیرکلامی ( nonverbal ) در مقابل کلامی ( verbal )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : silence
اسم ( noun ) : silence / silencer
صفت ( adjective ) : silent
قید ( adverb ) : silently
ندا ( exclamation ) : silence
به صورت خاموش
در خاموشی
با خَموشی
آهسته
بی سروصدا
سربسته
نامحسوس
بدون صدا - بی صدا
در سکوت
به ارامی - در سکوت
به آرامی
با سکوت

بپرس