silent

/ˈsaɪlənt//ˈsaɪlənt/

معنی: ساکت، ارام، بی صدا، صامت، خاموش، بی حرف، خمش، خموش
معانی دیگر: بی سروصدا، آرام، بی سخن، کم حرف، کم سخن، لال، گنگ، بی زبان، بی توضیح، کم صدا، کم سروصدا، نهفته، مگوی، نگفتنی، غیر ملفوظ، ناملفوظ، ناآوا، آواناپذیر، خوابیده، غیرفعال، تعطیل، بدون نشانه، بی خبر، بی پیش آگاهی، ناگهانی، غافلگیر، (جمع) فیلم های صامت، ناگویا، غیرمتمایل به دادن اطلاعات یا به تبادل نظر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: making no sound.
مترادف: mute, noiseless, quiet, soundless, still
متضاد: audible, noisy
مشابه: mum, wordless

(2) تعریف: not willing or tending to speak; reticent.
مترادف: close-mouthed, mum, reticent, taciturn, tight-lipped, uncommunicative
متضاد: loquacious, talkative
مشابه: discreet, quiet, reserved, shy, tongue-tied, wordless

(3) تعریف: unable to speak; mute.
مترادف: dumb, mute, speechless
مشابه: inarticulate

(4) تعریف: expressed in ways other than speech.
مترادف: mute, nonverbal, understood, wordless
متضاد: spoken
مشابه: dumb, implicit, tacit, unspoken

- a silent agreement
[ترجمه گوگل] یک توافق خاموش
[ترجمه ترگمان] یک قرارداد ساکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: of a letter, not pronounced.
مترادف: mute

- the silent "h" in the word "honor"
[ترجمه گوگل] h بی صدا در کلمه افتخار
[ترجمه ترگمان] \"h\" در کلمه \"شرافت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: silently (adv.)
• : تعریف: (usu. pl.) a motion picture without a soundtrack; silent film.

جمله های نمونه

1. silent and vocal prayers
دعاهای همراه با سکوت و دعاهای با صدای بلند

2. silent contemplation
تفکر آرام

3. silent desires
امیال نهفته

4. silent secrets
اسرار مگو

5. a silent engine
یک موتور کم صدا

6. a silent heart attack
سکته ی قلبی بدون مقدمه

7. a silent movie
یک فیلم صامت

8. a silent night
یک شب بی سروصدا

9. the silent majority
اکثریت خموش

10. a relatively silent man
مردی نسبتا کم حرف

11. a little train of silent men carried the body to the grave
زنجیره ی کوچکی از مردان غرق در سکوت،جسد او را به آرامگاه می بردند.

12. colon cancer is a silent killer
سرطان روده ی بزرگ بی خبر انسان را می کشد.

13. factories which have been silent for months
کارخانه هایی که ماه ها است خوابیده است

14. he was modest and silent
او محجوب و بی حرف بود.

15. the room was completely silent except for the buzzing of a bee
اتاق غرق در سکوت بود و فقط صدای وز وز یک زنبور می آمد.

16. the crowd mooched away in silent disinterest
جمعیت با سکوت حاکی از عدم علاقه به آرامی دور شد.

17. i saw two-thousand jugs expressive but silent
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش

18. the letter "b" in "debt" is silent
حرف "b" در "debt" ناآوا (ناملفوظ) است.

19. on certain important points the letter is quite silent
آن نامه در مورد برخی نکات مهم کاملا گنگ است.

20. she talked for two hours then she became silent
دو ساعت حرف زد و سپس خاموش شد.

21. Wise men are silent; fools talk.
[ترجمه گوگل]خردمندان ساکت اند؛ احمق ها صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]مردان عاقل ساکت هستند، احمق ها حرف می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Light troubles speak; great troubles are silent.
[ترجمه گوگل]مشکلات سبک صحبت می کنند مشکلات بزرگ ساکت هستند
[ترجمه ترگمان]مشکلات روشن با هم حرف می زنند؛ مشکلات بزرگ خاموش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Tears are the silent language of grief.
[ترجمه گوگل]اشک زبان خاموش غم است
[ترجمه ترگمان]اشک زبان خاموش اندوه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Silent men, like still waters, are deep and dangerous.
[ترجمه گوگل]مردان ساکت، مانند آب های ساکن، عمیق و خطرناک هستند
[ترجمه ترگمان]مردان ساکت، مثل آب های آرام، عمیق و خطرناک هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Better to remain silent and be thought a fool that to speak and remove all doubt.
[ترجمه گوگل]بهتر است سکوت کنی و احمق پنداشته شوی تا اینکه حرف بزنی و شک و تردید را از بین ببری
[ترجمه ترگمان]بهتر است ساکت بمانم و فکر کنم که احمق است که حرف بزند و همه شک و تردید را برطرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I said a silent farewell to my village as I left for the city.
[ترجمه گوگل]در حالی که به سمت شهر رفتم با روستای خود خداحافظی کردم
[ترجمه ترگمان]همان طور که از شهر خارج می شدم، خداحافظی کوتاهی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. As the curtain rose, the audience fell silent.
[ترجمه گوگل]با بالا آمدن پرده، حضار ساکت شدند
[ترجمه ترگمان]وقتی پرده بالا رفت حضار ساکت شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He gave me the silent treatment .
[ترجمه گوگل]او به من درمان سکوت کرد
[ترجمه ترگمان] اون درمان خاموش رو بهم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکت (صفت)
calm, acquiescent, quiet, silent, mute, soothed, imperturbable, still, stilly, dormant, noiseless, reticent, serene, soundless, soft-spoken

ارام (صفت)
calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

بی صدا (صفت)
dumb, quiet, silent, mute, atonic, noiseless, whist, consonantal, surd, soundless, voiceless

صامت (صفت)
silent, mute, consonantal, speechless, surd

خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed

بی حرف (صفت)
silent, incommunicable, wordless

خمش (صفت)
silent, mute

خموش (صفت)
quiet, silent, mute

تخصصی

[سینما] بی صدا / صامت - فیلم صامت

انگلیسی به انگلیسی

• film without spoken dialogue, silent motion picture
noiseless, quiet; reticent, uncommunicative; mute; wordless; having no spoken dialogue (film); making no mention of; not pronounced; not showing signs of its presence (disease)
someone who is silent is not speaking.
a silent person does not talk to people very much.
if you are silent about something, you do not tell people about it.
a silent action or emotion is one that happens or exists, but is not expressed in words to other people.
you use silent to say that a place or thing that has previously been active or noisy is no longer lively or no longer noisy; a literary use.
a silent film has no sound or speech.
a silent letter in a word is written but not pronounced. for example, the `k' in the word `know' is silent.

پیشنهاد کاربران

ساکت
مثال: The forest was silent except for the occasional chirping of birds.
جنگل ساکت بود به جز صدای زنگولهایی که گاهی از خود می دادند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : silence
اسم ( noun ) : silence / silencer
صفت ( adjective ) : silent
قید ( adverb ) : silently
ندا ( exclamation ) : silence
خفه شو
بی علامت
ساکت - سکوت - این 2 واژه اَز زبان عربی به انگلیسی رفته اند وبرابرشان ، واژه یِ
quietمی باشد.
در زبانهای هم ریشه واژگان برابرو همانند بود دارند و باید جست تا یافت - ساینا - واژه فارسیِ برابر این واژه انگلیسی اَست به چراییِ هندواُروپایی بودن هر 2 زبان.
Tears are the silent language of grief. 😇💙
سرطان : غیر فعال، نهفته
silent salesman/salesperson:
فروشنده خاموش. اصطلاحی در بازاریابی که در توصیف بسته بندی به کار می رود.
مسکوت
1 - ساکت، کم حرف
he is a silent boy
2 - ساکت، بی صدا ( برای خانه، محله. . . )
what a silent place to live!!!
3 - صامت، حرف بی صدا
w is silent in wreck
ساکت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس