sightly

/saɪtli//saɪtli/

معنی: مریی، مطبوع نظر، مورد نظر
معانی دیگر: خوش منظر، خوش منظره، مقبول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sightlier, sightliest
مشتقات: sightliness (n.)
• : تعریف: visually pleasing; attractive.
متضاد: unsightly
مشابه: comely

جمله های نمونه

1. Professor Oswald takes a sightly more lenient view.
[ترجمه گوگل]پروفسور اسوالد دیدگاهی ملایم تری دارد
[ترجمه ترگمان]پروفسور Oswald دیدگاه lenient تری نسبت به او داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Bamboo plants need the sightly wet coolness of a forest in which to sprout.
[ترجمه گوگل]گیاهان بامبو به خنکای مرطوب و زیبای جنگلی نیاز دارند تا در آن جوانه بزنند
[ترجمه ترگمان]گیاهان دارویی نیاز به هوای مرطوب و مرطوب جنگلی دارند که برای جوانه زدن به آن نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We will cover this in both sections from sightly different angels.
[ترجمه گوگل]ما این را در هر دو بخش از فرشتگان متفاوت پوشش خواهیم داد
[ترجمه ترگمان]ما این مساله را در هر دو بخش از sightly فرشتگان مختلف پوشش خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some people may think this dish is sightly hot for their taste.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد ممکن است فکر کنند این غذا برای ذائقه آنها بسیار گرم است
[ترجمه ترگمان]برخی افراد ممکن است فکر کنند این غذا برای طعم آن ها بسیار گرم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The amplitudes are sightly higher at the site of the previous craniotomy.
[ترجمه گوگل]دامنه ها در محل کرانیوتومی قبلی به طرز چشمگیری بیشتر است
[ترجمه ترگمان]این دامنه ها در سایت of قبلی بالاتر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am sightly extending this logic: If you measure love unto others, the same love will be measured unto you.
[ترجمه گوگل]من با دقت این منطق را تعمیم می‌دهم: اگر عشق را با دیگران بسنجید، همان عشق را برای شما سنجیده می‌شود
[ترجمه ترگمان]من sightly این منطق را بسط می دهم: اگر عشق را [ برای دیگران ] اندازه بگیرید، همان عشق به شما اندازه گیری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They feature unique designs, original styles, sightly colors, fire and damp-proof characteristics, anti-corrosion, durability, super quality and many other advantages.
[ترجمه گوگل]آنها دارای طرح های منحصر به فرد، سبک های اصلی، رنگ های زیبا، ویژگی های ضد آتش و رطوبت، ضد خوردگی، دوام، کیفیت فوق العاده و بسیاری از مزایای دیگر هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها طراحی های منحصر به فرد، سبک اصلی، رنگ های روشن، آتش و ویژگی های ضد خوردگی، مقاومت ضد خوردگی، دوام، کیفیت عالی و بسیاری از مزایای دیگر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The effect of the waste plastics film adopting way of dry cleaning is sightly less than that of with water.
[ترجمه گوگل]تأثیر فیلم پلاستیکی زباله که روش تمیز کردن خشک را اتخاذ می کند بسیار کمتر از تأثیر با آب است
[ترجمه ترگمان]اثر لایه پلاستیک زباله که به روش تمیز کردن خشک استفاده می کند کم تر از آب با آب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Our social contacts were limited to the middle-class side of it, but the farther scene was sightly and the air salubrious.
[ترجمه گوگل]تماس‌های اجتماعی ما محدود به بخش طبقه متوسط ​​آن بود، اما صحنه دورتر دیدنی و هوای شاداب بود
[ترجمه ترگمان]روابط اجتماعی ما محدود به قسمت میانی آن بود، اما صحنه ای که در آن دیده می شد sightly و هوای سالم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sight of so many apostrophes may not be sightly to the English eye, but their presence may hopefully make it easier to pronounce them.
[ترجمه گوگل]دیدن تعداد زیادی از آپاستروف ها ممکن است برای چشم انگلیسی جذاب نباشد، اما حضور آنها ممکن است تلفظ آنها را آسان تر کند
[ترجمه ترگمان]دیدن این همه apostrophes ممکن است به چشم انگلیسی ها نزدیک نشود، اما حضور آن ها ممکن است باعث شود که تلفظ آن ها آسان تر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مریی (صفت)
obvious, visible, sightly

مطبوع نظر (صفت)
sightly

مورد نظر (صفت)
sightly

انگلیسی به انگلیسی

• attractive, beautiful, having a pleasing appearance

پیشنهاد کاربران

بپرس