sightless

/ˈsaɪtlɪs//ˈsaɪtlɪs/

معنی: کور، نابینا، نامریی، دیده نشده
معانی دیگر: کور، نابینا، نامریی، دیده نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sightlessly (adv.), sightlessness (n.)
• : تعریف: incapable of seeing; blind.
مترادف: blind, eyeless, stone-blind, visionless
متضاد: sighted
مشابه: gravel-blind, nyctalopic, purblind, sand-blind

جمله های نمونه

1. her sightless orbs
چشمان نابینای او

2. He turned his sightless eyes their way and boomed out a greeting.
[ترجمه گوگل]او چشمان بی بین خود را به سمت آنها چرخاند و یک سلام و احوال پرسی کرد
[ترجمه ترگمان]سرش را برگرداند و با سر و صدا راه خود را باز کرد و سلام و احوال پرسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He wiped a tear from his sightless eyes.
[ترجمه گوگل]قطره اشکی از چشمان بی بصیرتش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]قطره اشکی را از چشمان sightless پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Now bereft of roofs and windows, its sightless eyes command a superb view of the Swale far below.
[ترجمه گوگل]اکنون بدون سقف و پنجره، چشمان بی‌دور آن منظره فوق‌العاده‌ای از Swale را در پایین‌تر نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]اکنون دیگر از بام ها و پنجره ها محروم مانده بود و چشم های روشنش دیده بود که از the بسیار دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She shivered as she felt so many sightless eyes boring into her.
[ترجمه گوگل]وقتی احساس کرد که چشم های بی بینایی زیادی در او خسته شده اند، می لرزید
[ترجمه ترگمان]او به خود لرزید و چنان احساس کرد که چشمان بی sightless به او خیره شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her greenish eyes were wide open, staring sightless at the ceiling.
[ترجمه گوگل]چشمان مایل به سبزش کاملاً باز بود و بدون چشم‌انداز به سقف خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]چشم های سبزش باز بود و به سقف خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Now, her face is a scarred and sightless mask that evokes horror and disgust from strangers.
[ترجمه گوگل]اکنون چهره او ماسکی است زخمی و بی چشم که وحشت و انزجار غریبه ها را برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]حال، چهره او ماسکی است که با وحشت و بیزاری از غریبه ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Langford received the gaze of his wide-set, sightless brown eyes, from which all glint of humor was gone.
[ترجمه گوگل]لنگفورد نگاه چشمان قهوه‌ای گشاد و بی‌بینایی‌اش را دید که تمام درخشش طنز از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]بسته بود و نگاه خیره او به چشمان قهوه ای روشنش دیده می شد که برق شیطنت از آن رخت بر بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For seven months, I tried to live sightless and sexless and I became more depressed.
[ترجمه گوگل]هفت ماه سعی کردم بی بینا و بدون جنسیت زندگی کنم و بیشتر افسرده شدم
[ترجمه ترگمان]برای مدت هفت ماه، من سعی کردم sightless و عاری از سکس باشم و بیشتر افسرده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The statue stared down at them with sightless eyes.
[ترجمه گوگل]مجسمه با چشمانی بی بینا به آنها خیره شد
[ترجمه ترگمان]مجسمه با چشمان sightless به آن ها خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sightless and flightless, they exist only to be impregnated.
[ترجمه گوگل]بدون دید و پرواز، آنها فقط برای آغشته شدن وجود دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند پرواز کنند و نمی توانند پرواز کنند، آن ها فقط برای آغشته شدن وجود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It against the window wash that I am sightless.
[ترجمه گوگل]در مقابل پنجره شوی که من بی بینم
[ترجمه ترگمان]این تقصیر از پنجره است که من sightless
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Add secret data to using a program, same sightless also.
[ترجمه گوگل]اضافه کردن داده های مخفی به استفاده از یک برنامه، همان بی دید نیز
[ترجمه ترگمان]داده های محرمانه را برای استفاده از یک برنامه اضافه کنید، همان حالت sightless نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Seawater? Sightless, he listened, hunting the booming sounds of the ocean.
[ترجمه گوگل]آب دریا؟ بی چشم، گوش می داد و صداهای پر رونق اقیانوس را شکار می کرد
[ترجمه ترگمان]seawater \"؟\" در حالی که صدای غرش اقیانوس را می شنید، گوش فرا داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کور (صفت)
blind, sightless, glass-eyed

نابینا (صفت)
blind, sightless, purblind

نامریی (صفت)
invisible, sightless, inconspicuous, inappreciable

دیده نشده (صفت)
sightless, unsight

انگلیسی به انگلیسی

• blind, unable to see, lacking the faculty of vision; invisible, cannot be seen
someone who is sightless is blind.

پیشنهاد کاربران

۱. کور. نابینا ۲. نامرئی
مثال:
Allah took away their light, and left them sightless in a manifold darkness.
خداوند روشنایی را از آنها می گیرد و آنها را کور و نابینا در یک تاریکی بسیار {که هیچ نمی بینند} رها می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

� ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یُبْصِرُونَ�

بپرس