sideways

/ˈsaɪˌdwez//ˈsaɪdweɪz/

معنی: یک وری
معانی دیگر: از یک طرف، از یک سوی، یکسویه، یک طرفه، از پهلو، یک بری

بررسی کلمه

قید ( adverb )
عبارات: look at someone sideways
• : تعریف: from, to, or toward the side.

- Place the table sideways.
[ترجمه گوگل] میز را به پهلو قرار دهید
[ترجمه ترگمان] میز را کنار بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: sidewise (adj.), sidewise (adv.)
(1) تعریف: moving, facing, or angled toward one side.
مشابه: side

(2) تعریف: indirect.

- He gave her a sideways look.
[ترجمه گوگل] نگاهی از پهلو به او انداخت
[ترجمه ترگمان] یک نگاه زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The truck skidded sideways across the road.
[ترجمه گوگل]کامیون از کنار جاده سر خورد
[ترجمه ترگمان]کامیون کنار جاده متوقف شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We turned the table sideways to get it into the room.
[ترجمه shahin] ما میز را به سمت بغل چرخانیدیم تا وارد اتاق بشود
|
[ترجمه گوگل]میز را به پهلو چرخاندیم تا وارد اتاق شویم
[ترجمه ترگمان]ما میز را کنار زدیم تا آن را به داخل اتاق ببریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He looked sideways at me in the meeting.
[ترجمه گوگل]در جلسه از پهلو به من نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او در جلسه به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A strong gust of wind blew the car sideways into the ditch.
[ترجمه گوگل]وزش باد شدید ماشین را از پهلو به داخل گودال برد
[ترجمه ترگمان]باد شدیدی وزید و اتومبیل را از پهلو به داخل گودال راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The car slid sideways, its rear wheels spinning .
[ترجمه گوگل]ماشین به پهلو لیز خورد، چرخ‌های عقبش می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از پهلو به حرکت درآمد و چرخ های عقب ماشین چرخیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. That flu really knocked me sideways.
[ترجمه گوگل]آن آنفولانزا واقعاً مرا از پهلو گرفت
[ترجمه ترگمان]اون سرماخوردگی منو از پهلو به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The bus slewed sideways.
[ترجمه گوگل]اتوبوس به طرفین حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]اتوبوس به طرف چپ چرخید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sofa will only go through the door sideways.
[ترجمه گوگل]مبل فقط از درب به طرفین عبور می کند
[ترجمه ترگمان]کاناپه فقط از کنار در رد میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The boy gave the girl a sideways look.
[ترجمه گوگل]پسر نگاهی از پهلو به دختر انداخت
[ترجمه ترگمان]پسر یک نگاه زیرچشمی به دختر انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She darted a sly sideways glance at Bramwell.
[ترجمه گوگل]او یک نگاه حیله گرانه به برامول انداخت
[ترجمه ترگمان]با یک نگاه زیرچشمی به Bramwell نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She shot him a sideways glance.
[ترجمه گوگل]او یک نگاه جانبی به او شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]نگاهی زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She slid him a sideways glance.
[ترجمه گوگل]نگاهی به سمت او انداخت
[ترجمه ترگمان]او یک نگاه زیرچشمی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has been moved sideways .
[ترجمه گوگل]او به پهلو منتقل شده است
[ترجمه ترگمان] اون از پهلو حرکت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The truck lurched sideways.
[ترجمه گوگل]کامیون به طرفی پرت شد
[ترجمه ترگمان]کامیون از پهلو خم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یک وری (قید)
sidelong, sideling, sideways, slantways, slantwise

انگلیسی به انگلیسی

• slanting toward one side; moving toward one side; facing one side; indirect, elusive
with one side forward; from the side; to the side; obliquely, diagonally; with a deceitful look, with a disparaging look
sideways means from or to the side of something or someone.

پیشنهاد کاربران

یک طرفه
رنج
روند رنج
بدون روند
از کنار.
به کنار.
۱. از یک طرف، از یک سو
۲. یک طرفه، یکوری، یکسویه
E. g. Her new job is just a sideways move
پهلو
اطراف

بپرس