sideways markets

پیشنهاد کاربران

1. Physical Direction ( به پهلو / از بغل / کج )
1. The car skidded sideways on the icy road.
ماشین به پهلو روی جاده یخی لیز خورد.
2. He tilted his head sideways in confusion.
او از سر گیجی سرش را کج کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

3. She glanced sideways at her friend.
او از بغل به دوستش نگاهی انداخت.
4. The crab walks sideways.
خرچنگ از پهلو راه می رود.
5. The strong wind blew the tree sideways.
باد شدید درخت را به پهلو خم کرد.
- - -
2. Indirect/Sly Action ( غیرمستقیم / با حیله )
6. He made a sideways comment about her work.
او نظر غیرمستقیمی درباره کارش داد.
7. She tried to get the information sideways.
او سعی کرد اطلاعات را با حیله به دست آورد.
8. They entered the business sideways through a small investment.
آنها به طور غیرمستقیم با یک سرمایه گذاری کوچک وارد کسب وکار شدند.
9. His joke was a sideways insult.
شوخی او یک توهین پوشیده بود.
10. The politician answered the question sideways.
سیاستمدار با طفره به سؤال پاسخ داد.
- - -
3. Unconventional/Non - Standard ( نامتعارف / غیررسمی )
11. He has a sideways approach to problem - solving.
او یک روش نامتعارف برای حل مسئله دارد.
12. Her career took a sideways move into teaching.
شغل او یک تغییر غیرمنتظره به سمت معلمی داشت.
13. The company grew sideways by diversifying.
شرکت به صورت افقی ( با تنوع بخشیدن ) رشد کرد.
14. They have a sideways sense of humor.
آنها حس شوخ طبعی عجیب و غریبی دارند.
15. The artist sees the world sideways.
این هنرمند جهان را از زاویه ای غیرمعمول می بیند.
- - -
4. Financial/Market Terms ( رکود / حرکت افقی )
16. The stock market has been moving sideways for months.
بازار سهام ماه هاست که در رکود است. ( یا: حرکت افقی دارد )
17. The economy is stuck in a sideways trend.
اقتصاد در یک روند ثابت بدون رشد گیر کرده است.
18. Bitcoin traded sideways after the news.
بیت کوین پس از خبر بدون تغییر محسوس معامله شد.
- - -
5. Slang/Idiomatic ( عصبانی / به هم ریخته )
19. The bad news knocked him sideways.
خبر بد او را کاملاً به هم ریخت.
20. She was drunk and walking sideways.
او مست بود و کج و کوله راه می رفت.
21. His rude remark threw me sideways.
حرف بی ادبانه اش مرا عصبانی/مبهوت کرد.
22. After the breakup, his life went sideways.
پس از جدایی، زندگی اش به هم ریخت.
- - -
6. Mechanical/Technical ( از کنار / با زاویه )
23. Install the battery sideways.
باتری را از کنار نصب کنید.
24. The engine was mounted sideways in the car.
موتور به صورت افقی در ماشین نصب شده بود.
25. Cut the bread sideways for thinner slices.
نان را از پهلو برش بزن تا ورقه های نازک تر داشته باشی.
- - -
Key Notes:
- "Sideways" can translate to:
- به پهلو / از بغل ( physical direction )
- غیرمستقیم / با حیله ( indirect action )
- نامتعارف / افقی ( unconventional/horizontal )
- کج / عصبانی ( slang for confusion/anger )
deepseek

بازارهای رنج
بازارهای بدون روند