🔸 معادل فارسی:
ماموریت فرعی / مأموریت جانبی / مسیر فرعی در بازی یا زندگی
در زبان محاوره ای:
یه مأموریت کوچیک کنار مأموریت اصلی، یه کار فرعی ولی باحال
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( گیمینگ – مأموریت فرعی در بازی ) :**
در بازی های ویدیویی، side quest به مأموریتی گفته می شود که خارج از خط داستانی اصلی قرار دارد و معمولاً برای کسب تجربه، آیتم، یا شناخت بیشتر جهان بازی انجام می شود
مثال: I ignored the main story and did all the side quests first.
بی خیال داستان اصلی شدم و اول همه ی مأموریت های فرعی رو انجام دادم.
2. ** ( استعاری – فعالیت فرعی در زندگی یا پروژه ) :**
در زبان استعاری، به کاری گفته می شود که خارج از هدف اصلی فرد است ولی جذاب، مفید، یا سرگرم کننده است
مثال: Learning to bake during exam season was my personal side quest.
تو فصل امتحان ها، یاد گرفتن شیرینی پزی مأموریت فرعی من بود.
3. ** ( فرهنگی – نماد آزادی، کنجکاوی یا حواس پرتی ) :**
در فرهنگ عامه، side quest می تونه نماد کنجکاوی، تجربه های غیرمنتظره، یا حتی حواس پرتی از مسیر اصلی باشه
مثال: That spontaneous road trip? Total side quest energy.
اون سفر جاده ای ناگهانی؟ کاملاً حس مأموریت فرعی داشت.
4. ** ( طنزآمیز یا روان شناختی – فرار از مسئولیت یا جست وجوی معنا ) :**
گاهی با لحن طنز یا فلسفی برای توصیف تلاش های کوچک ولی معنادار در زندگی روزمره استفاده می شود
مثال: Helping a stranger find their dog felt like a side quest in my day.
کمک به یه غریبه برای پیدا کردن سگش، حس یه مأموریت فرعی تو روزم داشت.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
optional mission – detour – side mission – bonus task – off - track adventure
ماموریت فرعی / مأموریت جانبی / مسیر فرعی در بازی یا زندگی
در زبان محاوره ای:
یه مأموریت کوچیک کنار مأموریت اصلی، یه کار فرعی ولی باحال
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( گیمینگ – مأموریت فرعی در بازی ) :**
در بازی های ویدیویی، side quest به مأموریتی گفته می شود که خارج از خط داستانی اصلی قرار دارد و معمولاً برای کسب تجربه، آیتم، یا شناخت بیشتر جهان بازی انجام می شود
مثال: I ignored the main story and did all the side quests first.
بی خیال داستان اصلی شدم و اول همه ی مأموریت های فرعی رو انجام دادم.
2. ** ( استعاری – فعالیت فرعی در زندگی یا پروژه ) :**
در زبان استعاری، به کاری گفته می شود که خارج از هدف اصلی فرد است ولی جذاب، مفید، یا سرگرم کننده است
مثال: Learning to bake during exam season was my personal side quest.
تو فصل امتحان ها، یاد گرفتن شیرینی پزی مأموریت فرعی من بود.
3. ** ( فرهنگی – نماد آزادی، کنجکاوی یا حواس پرتی ) :**
در فرهنگ عامه، side quest می تونه نماد کنجکاوی، تجربه های غیرمنتظره، یا حتی حواس پرتی از مسیر اصلی باشه
مثال: That spontaneous road trip? Total side quest energy.
اون سفر جاده ای ناگهانی؟ کاملاً حس مأموریت فرعی داشت.
4. ** ( طنزآمیز یا روان شناختی – فرار از مسئولیت یا جست وجوی معنا ) :**
گاهی با لحن طنز یا فلسفی برای توصیف تلاش های کوچک ولی معنادار در زندگی روزمره استفاده می شود
مثال: Helping a stranger find their dog felt like a side quest in my day.
کمک به یه غریبه برای پیدا کردن سگش، حس یه مأموریت فرعی تو روزم داشت.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
فعالیت ها یا اهدافی که خارج از مسیر اصلی زندگی یا کار شما در جریان است