• : تعریف: a portion of food, often vegetables, that accompanies the main course.
جمله های نمونه
1. These mushrooms would make a delicious side dish.
[ترجمه گوگل]این قارچ ها یک غذای جانبی خوشمزه را می سازند [ترجمه ترگمان]این قارچ ها غذای خوش مزه ای درست میکنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Serve from baking dish, with a side dish of sauteed spinach or chard.
[ترجمه بابک] غذای اصلی رو با اسفناج یا شاتوت میتونید سرو کنید.
|
[ترجمه گوگل]از ظرف پخت، همراه با ظرف جانبی اسفناج سرخ شده یا شاتوت سرو کنید [ترجمه ترگمان]این غذا را از بشقاب پخت، با یک غذای جانبی اسفناج و یا chard سرو کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. As a side dish, serve plain white rice.
[ترجمه گوگل]به عنوان غذای جانبی، برنج سفید ساده سرو کنید [ترجمه ترگمان]به عنوان یک غذای جنبی، برنج سفید معمولی رو سرو کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Each side dish was serviceable, if not the most stunning examples of their kind to be found in the city.
[ترجمه گوگل]هر غذای جانبی، اگر نگوییم خیرهکنندهترین نمونه از نوع خود که در شهر یافت میشود، قابل سرویس بود [ترجمه ترگمان]هر بشقاب کناری قابل استفاده بود، اگر نه the نمونه های از نوع خود را در شهر پیدا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Mmm, sticky rice. It's a glutinous side dish that's perfect for practicing your chopstick skills, for sopping up curry sauce and, amazingly, for building really strong pagodas.
[ترجمه گوگل]ممم، برنج چسبناک این یک غذای جانبی چسبناک است که برای تمرین مهارت های چاپستیک، برای پختن سس کاری و به طرز شگفت انگیزی برای ساختن بتکده های واقعا قوی عالی است [ترجمه ترگمان]مممم، برنج چسبناک این یک غذای چسبناک است که برای تمرین مهارت های chopstick، به خاطر آب خوردن سس curry و، به طور شگفت آوری برای ساخت معبد بسیار قوی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Now is there persecution side dish Section Manager on a seat?
[ترجمه گوگل]حالا آیا مدیر بخش غذای آزار و شکنجه روی صندلی وجود دارد؟ [ترجمه ترگمان]آیا مدیر بخش غذا در کنار هم قرار دارد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Enjoy a delicious side dish or snack with help from a professional cook in this free video on preparing yellow squash.
[ترجمه گوگل]در این ویدیوی رایگان در مورد تهیه کدو حلوایی زرد، از یک پیش غذا یا میان وعده خوشمزه با کمک یک آشپز حرفه ای لذت ببرید [ترجمه ترگمان]از یک غذای خوش مزه و یا اسنک با کمک یک آشپز ماهر در این فیلم آزاد در تهیه اسکواش زرد لذت ببرید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Chutney is a nice side dish along with Raita for any spicy dish, and especially Indian cooking.
[ترجمه گوگل]چاتنی یک غذای جانبی خوب به همراه رایتا برای هر نوع غذای تند و مخصوصا آشپزی هندی است [ترجمه ترگمان]Chutney یک غذای جانبی خوب به همراه Raita برای هر غذای تند و به خصوص آشپزی هندی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Mashed potato is my favorite side dish.
[ترجمه گوگل]پوره سیب زمینی غذای جانبی مورد علاقه من است [ترجمه ترگمان]سیب زمینی mashed غذای مورد علاقه منه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Roast some fresh beets for an eye side dish.
[ترجمه گوگل]مقداری چغندر تازه را برای غذای جانبی برشته کنید [ترجمه ترگمان]یه خورده چغندر تازه برای یک کاسه چشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Which side dish would you like with your meal?
[ترجمه گوگل]کدام غذای جانبی را با غذای خود میل دارید؟ [ترجمه ترگمان]کدام بشقاب غذای شما را دوست دارید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A side dish with more than 75 % of your saturated fat for the day.
[ترجمه گوگل]یک غذای جانبی با بیش از 75 درصد چربی اشباع شده در روز [ترجمه ترگمان]یک غذای جانبی با بیش از ۷۵ % چربی اشباع شده شما برای روز [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I like a side dish of hash browns.
[ترجمه گوگل]من یک غذای جانبی از هاش براون را دوست دارم [ترجمه ترگمان] من از یه بشقاب سیب زمینی برشته خوشم میاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. With Yvette's little stories as a side dish.
[ترجمه گوگل]با داستان های کوچک ایوت به عنوان غذای جانبی [ترجمه ترگمان]با داستان های کوتاه اوت به عنوان غذای جنبی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید