sickening

/ˈsɪkənɪŋ//ˈsɪkənɪŋ/

معنی: تهوع اور، بیزار کننده، بیمار کننده
معانی دیگر: ناخوشی آور، تهوع آور

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sickeningly (adv.)
(1) تعریف: causing or able to cause illness, esp. nausea.
مترادف: nauseating, nauseous
مشابه: baneful, noisome, noxious, offensive, pernicious

- The sickening smell in the room caused even one of the medics to be ill.
[ترجمه گوگل] بوی بد اتاق باعث شد حتی یکی از پزشکان بیمار شود
[ترجمه ترگمان] بوی تهوع آوری اتاق باعث شده بود که یکی از پزشکان مریض شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: disgusting; loathsome; distasteful.
مترادف: disgusting, execrable, loathsome, offensive, repellent, repugnant, repulsive, revolting, vile
مشابه: abhorrent, abominable, disagreeable, distasteful, foul, gross, mawkish, nasty, nauseous, noisome, odious, sordid

- The cruelty with which this child was treated is sickening.
[ترجمه گوگل] ظلم و ستمی که با این کودک انجام شد، بیمار کننده است
[ترجمه ترگمان] بی رحمی این بچه که با آن رفتار می شود تهوع آور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. their sickening disregard of women's rights
بی اعتنایی بیزار کننده ی آنان نسبت به حقوق زنان

2. She tripped and fell with a sickening thud.
[ترجمه گوگل]او لغزش کرد و با صدایی دردناک به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]او سکندری خورد و با صدای sickening به زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was the victim of a sickening attack.
[ترجمه گوگل]او قربانی یک حمله وحشتناک شد
[ترجمه ترگمان]او قربانی یک حمله دیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He described what had happened in sickening detail.
[ترجمه گوگل]او آنچه را که اتفاق افتاده بود با جزئیات ناخوشایند توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]او آنچه را که در جزئیات نفرت انگیز رخ داده بود شرح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The car hit the child with a sickening thud.
[ترجمه گوگل]ماشین با صدای بدی به کودک برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل با ضربه ای سنگین به بچه ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His head hit the floor with a sickening thud.
[ترجمه گوگل]سرش با صدای مهیبی به زمین خورد
[ترجمه ترگمان]سرش با ضربه ای سنگین به زمین خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I felt a sickening feeling in the pit of my stomach when I saw the ambulance.
[ترجمه گوگل]وقتی آمبولانس را دیدم در گودال شکمم احساس ناخوشایندی داشتم
[ترجمه ترگمان]وقتی آمبولانس را دیدم احساس تهوع انگیزی در درونم احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a sickening sound of tearing metal.
[ترجمه گوگل]صدای دردناکی از پاره شدن فلز می آمد
[ترجمه ترگمان]صدای تهوع آوری به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a sickening sound as his head made contact with the concrete.
[ترجمه گوگل]هنگامی که سرش با بتن تماس پیدا کرد، صدای بدی به گوش رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی سرش با بتون برخورد کرد، صدای تهوع آوری به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The slaves were treated with sickening cruelty.
[ترجمه گوگل]با بردگان با ظلم و ستم بیمارگونه رفتار می شد
[ترجمه ترگمان]برده ها با بی رحمی بد رفتار می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She looks so pale. Is she sickening for something?
[ترجمه گوگل]او خیلی رنگ پریده به نظر می رسد آیا او برای چیزی بیمار است؟
[ترجمه ترگمان]رنگش خیلی پریده حالش داره بد میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's sickening to see such cruelty.
[ترجمه گوگل]دیدن چنین ظلمی افتضاح است
[ترجمه ترگمان]دیدن چنین بی رحمی نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's sickening the way she coos over those cats of hers.
[ترجمه گوگل]کسالت آور است که او بر سر آن گربه هایش ناله می کند
[ترجمه ترگمان]این حال که با این گربه دست و پنجه نرم می کند حالم را به هم می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This was a sickening attack on a pregnant and defenceless woman.
[ترجمه گوگل]این حمله ای بیمارگونه به یک زن باردار و بی دفاع بود
[ترجمه ترگمان]این حمله به یک زن حامله و بدون دفاعی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تهوع اور (صفت)
fulsome, nauseous, nauseating, sickening, queasy

بیزار کننده (صفت)
repellent, sickening

بیمار کننده (صفت)
sickening

انگلیسی به انگلیسی

• causing sickness, nauseating; disgusting, revolting, repulsive
you describe something as sickening when it gives you feelings of horror and disgust, or makes you feel sick in your stomach.

پیشنهاد کاربران

۱. تعوع آور، منزجر کننده، حال به هم زن
۲. نگران کننده، غم انگیز، تأسف برانگیز
adjective
[more sickening; most sickening]
1 : causing you to feel sick
◀️a sickening [=nauseating] odor/stench
...
[مشاهده متن کامل]

◀️We had reached a sickening [=dizzying] height
2 : causing a strong feeling of disgust
◀️a sickening display of selfishness
◀️sickening cruelty
3 of a sound : causing great concern especially because someone or something may have been badly harmed
We heard the squeal of brakes and a sickening◀️ thud/crash
◀️ ISIS giving killing tutorial to a kid on a Teddy bear
what a sickening brainwashing on children

چندش آور
شوکه کننده

بپرس