shut in

/ˈʃətɪn//ʃʌtɪn/

معنی: حبس کردن
معانی دیگر: محاصره کردن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن، بستری، بیمارستانی، زمین گیر، منزوی، کم معاشرت، تنهایی دوست، مری­ بستری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: confined indoors by illness, disability, or infirmity.

(2) تعریف: in psychiatry, excessively inclined to avoid other people.
اسم ( noun )
حالات: shut-ins
• : تعریف: one who is confined indoors by illness, disability, or infirmity.

جمله های نمونه

1. A window slammed shut in the wind.
[ترجمه گوگل]پنجره ای در باد بسته شد
[ترجمه ترگمان]پنجره ای در باد به شدت بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The dog howled when it was shut in the house.
[ترجمه گوگل]سگ وقتی در خانه بسته شد زوزه کشید
[ترجمه ترگمان]وقتی در خانه بسته شد، سگ زوزه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cat was shut in the garage all night.
[ترجمه گوگل]گربه تمام شب در گاراژ بسته بود
[ترجمه ترگمان]گربه تمام شب را در گاراژ زندانی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She clapped the door shut in anger.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت در را بست
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت در را محکم به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Without ceremony, the woman slammed the door shut in my face.
[ترجمه گوگل]زن بدون تشریفات در را محکم به صورتم بست
[ترجمه ترگمان]ان زن بدون تشریفات در را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was shut in a room.
[ترجمه گوگل]او را در یک اتاق بسته بودند
[ترجمه ترگمان]در اتاق بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Silly-Willie spent most of his days shut in a back room.
[ترجمه گوگل]احمقانه ویلی بیشتر روزهای خود را در یک اتاق پشتی می گذراند
[ترجمه ترگمان]و یلی هم بیشتر روزها را در یک اتاق پشتی حبس کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The night has shut in.
[ترجمه گوگل]شب بسته شده است
[ترجمه ترگمان] شب بسته شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The fields and woods were shut in under it, emptied and subdued.
[ترجمه گوگل]مزارع و بیشه ها در زیر آن بسته شده بود، خالی و تحت کنترل بود
[ترجمه ترگمان]مزارع و جنگل ها در زیر آن بسته و خالی و خالی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For most of the day they're shut in a darkened cupboard while Mrs Mooney works as a supermarket cleaner.
[ترجمه گوگل]در حالی که خانم مونی به عنوان نظافتچی سوپرمارکت کار می کند، بیشتر روز را در یک کمد تاریک بسته اند
[ترجمه ترگمان]بیشتر روز در یک کمد تاریک بسته شدند در حالی که خانم مو نی به عنوان یک supermarket کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She feels rather shut in.
[ترجمه گوگل]او احساس می کند که در آن بسته است
[ترجمه ترگمان]او احساس می کند خفه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The lion was shut in a cage and to get away again.
[ترجمه گوگل]شیر را در قفس بستند و دوباره فرار کرد
[ترجمه ترگمان]شیر در قفس بسته شد و دوباره از آنجا دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The house was shut in by factories all round.
[ترجمه گوگل]خانه را کارخانه ها همه جا بسته بودند
[ترجمه ترگمان]خانه با کارخانه ها همه جا را بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The village is shut in big hills.
[ترجمه گوگل]روستا در تپه های بزرگ بسته شده است
[ترجمه ترگمان]دهکده در تپه های بزرگ بسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They came to the little court, which was shut in by old red walls.
[ترجمه گوگل]آنها به صحن کوچکی آمدند که در آن دیوارهای قرمز قدیمی بسته شده بود
[ترجمه ترگمان]به حیاط کوچکی رسیدند که دیواره ای سرخ رنگ در آن بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حبس کردن (فعل)
arrest, jail, tie up, incarcerate, embay, grate, mew, shut in

انگلیسی به انگلیسی

• imprisoned; close on -; surrounded, jailed

پیشنهاد کاربران

A shut - in is someone who prefers to stay at home and avoids going out or engaging in social activities. They may have limited contact with the outside world, often due to personal preference or physical limitations.
...
[مشاهده متن کامل]

در خانه ماندن و از بیرون رفتن یا شرکت در فعالیت های اجتماعی اجتناب کردن.
افرادی که دارای چنین حالتی هستند، اغلب به دلیل اولویت های شخصی یا محدودیت های فیزیکی، تماس محدودی با دنیای بیرون دارند.
**************************************************************************************************
مثال؛
My uncle is a shut - in and rarely leaves his house.
In a conversation about introversion, someone might say, “Being a shut - in doesn’t necessarily mean you’re unhappy; some people just prefer solitude. ”
A person describing their lifestyle might mention, “I’ve become more of a shut - in since I started working from home. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-isolate/
حبس کردن
# I was shut in the room as a punishment
# Her parents shut her in an upstairs room
# He pushed her into the room and shut her in

بپرس