shudder

/ˈʃədər//ˈʃʌdə/

معنی: لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، لرزیدن
معانی دیگر: (از ترس یا تنفر و غیره - ناگهان) چندش گرفتن، به خود لرزیدن، فراشیدن، به لرزه درآمدن، مرتعش شدن، لرزان شدن، چندش، لرزش، مشمئز شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: shudders, shuddering, shuddered
• : تعریف: to tremble or shiver uncontrollably, but usu. briefly, as from cold, fear, or distaste.
مترادف: quake, shake, shiver, tremble
مشابه: convulse, palpitate, pulsate, quaver, quiver, throb, twitch, vibrate

- He was still shuddering from the cold, and she put a blanket around his shoulders.
[ترجمه ماری] او از سرما میلرزید و آن زن دور شانه هایش پتو پیچید
|
[ترجمه گوگل] هنوز از سرما می لرزید و پتویی را دور شانه هایش انداخت
[ترجمه ترگمان] او هنوز از سرما می لرزید و پتویی دور شانه هایش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She shuddered when she thought about how the murder had taken place.
[ترجمه ماری] او وقتی به چگونگی رخ دادن قتل فکر کردبه خود لرزید
|
[ترجمه گوگل] وقتی به این فکر کرد که قتل چگونه رخ داده، لرزید
[ترجمه ترگمان] وقتی به این فکر افتاد که قتل به کجا کشیده شده است یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I shudder to think what would happen if such a disaster occurred here.
[ترجمه گوگل] من از این فکر می کنم که اگر چنین فاجعه ای اینجا اتفاق بیفتد چه اتفاقی می افتد
[ترجمه ترگمان] بر خود لرزیدم که فکر کنم چه اتفاقی خواهد افتاد اگر چنین فاجعه ای رخ دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a sudden violent trembling or shivering.
مترادف: quaver, shake
مشابه: convulsion, palpitation, pulsation, quiver, shiver, spasm, tremor, twitch

- A shudder came over her as she imagined what would happen if she were caught.
[ترجمه گوگل] در حالی که تصور می کرد اگر دستگیرش کنند چه اتفاقی می افتد، لرزی بر او وارد شد
[ترجمه ترگمان] وقتی تصور می کرد که چه اتفاقی خواهد افتاد، لرزشی سراپای وجودش را فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her shudder at seeing the putrid corpse
چندش او از دیدن نعش گندیده

2. the immersion of his hand in the icy water made him shudder
فرو بردن دستش در آب یخ،او را به لرزه انداخت.

3. I shudder to think how much this is all going to cost .
[ترجمه گوگل]از این که فکر کنم این همه هزینه چقدر خواهد بود می لرزم
[ترجمه ترگمان]بر خود لرزیدم که فکر کنم چقدر این همه هزینه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Just thinking about the accident makes me shudder.
[ترجمه گوگل]فقط فکر کردن به تصادف می لرزد
[ترجمه ترگمان]فقط فکر کردن به تصادف منو به لرزه میندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She gave a little shudder when she touched his clammy hand.
[ترجمه گوگل]وقتی دست لطیف او را لمس کرد کمی لرزید
[ترجمه ترگمان]وقتی دست نمناک و مرطوبش را لمس کرد، کمی لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I shudder to think of the problems ahead of us.
[ترجمه گوگل]از فکر کردن به مشکلات پیش رویمان می لرزم
[ترجمه ترگمان]از اینکه به مشکلات پیش رویم فکر می کنم، می لرزم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She recalled with a shudder how her boss had once tried to kiss her.
[ترجمه گوگل]او با لرز به یاد می آورد که چگونه رئیسش یک بار سعی کرده بود او را ببوسد
[ترجمه ترگمان]به یاد آورد که چگونه رئیس یک بار سعی کرده بود او را ببوسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The sight of the coffin sent a shudder through him.
[ترجمه گوگل]دیدن تابوت لرزه ای در او ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]منظره تابوت به لرزه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The news sent a shudder through the audience.
[ترجمه گوگل]این خبر لرزه ای را در بین حاضران ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]این خبر از میان جمعیت لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He repressed a shudder of disgust.
[ترجمه گوگل]لرزه ای از انزجار را سرکوب کرد
[ترجمه ترگمان]او از بیزاری از بیزاری خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The next crisis sent a shudder of fear through the UN community.
[ترجمه گوگل]بحران بعدی لرزه ای از ترس را در جامعه سازمان ملل ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]بحران بعدی، ترس از ترس جامعه ملل متحد را برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The building gave a sudden shudder .
[ترجمه گوگل]ساختمان لرزه ای ناگهانی داد
[ترجمه ترگمان]ساختمان ناگهان لرزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He remembered that awful moment with a shudder.
[ترجمه گوگل]با لرزی به یاد آن لحظه هولناک افتاد
[ترجمه ترگمان]آن لحظه وحشتناک را با لرزشی به یاد آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I shudder to think what they'll say when they see the mess the house is in.
[ترجمه گوگل]از این که فکر کنم وقتی ببینند خانه در آن به هم ریخته است چه می گویند می لرزم
[ترجمه ترگمان]وقتی می بینند که خانه در چه وضعی است، از این فکر می افتم که آن ها چه می گویند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لرزه (اسم)
thrill, vibration, tremble, shudder, shiver, jar, quake, tremor, tremour, vibratility

ارتعاش (اسم)
shake, vibration, tremble, shudder, shiver, quaver, tremolo, libration, vibrancy, quiver, plangency, vibratility

مرتعش کردن (فعل)
shudder, shiver, vibrate

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

انگلیسی به انگلیسی

• trembling movement, quiver, shiver
tremble, shake, shiver, quiver
if you shudder, you tremble with fear, horror, or disgust. verb here but can also be used as a count noun. e.g. max looked round him with a shudder.
if something such as a machine shudders, it shakes violently.

پیشنهاد کاربران

مو بر تن آدم سیخ کردن
گاهیهم به معنای جنبیدن
به معنای به لرزه افتادن هم هست
Example : Just to think about the accident makes me shudder.
حتی فکر کردن به تصادف منو به لرزه می اندازد ( از ترس )
لرزیدن به دلیل تصور یک مسئله ناخوشایند یا احساس کردن آن:
She shuddered at the thought of kissing him.
The sight of so much blood made him shudder.
با shutter اشتباه گرفته نشود
An involuntary shake
مورمور شدن
to shake for a short time because you are afraid or cold, or because you think something is very unpleasant
به لرزه افتادن ( به دلیل ترس , سرما یا احساس سرفکندگی کردن و حس بدی بهت دست دادن
ترسیدن، از ترس لرزیدن
به زبون لری بهش میگیم سزرکه🤪 یه لرزشی که بعضی موقع ها از سرما، بعضی وقتا از حس چندش آور بودن چیزی یا حتی از ذوق به آدم دست میده
✔️به لرزه درآمدن، مرتعش شدن
The car began to shudder and eventually came to a full stop in front of the church
لرزیدن بدن به طور ناگهانی ناشی از ترس یا سرما
لرزیدن، ترس چیزی را داشتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس