اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of presenting or exhibiting something.
• مشابه: demonstration, display, exhibit, indication
• مشابه: demonstration, display, exhibit, indication
• (2) تعریف: a show; display.
• مشابه: demonstration, display, exhibit
• مشابه: demonstration, display, exhibit
- a showing of his paintings
[ترجمه گوگل] نمایشی از نقاشی های او
[ترجمه ترگمان] تصویری از نقاشی هایش را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصویری از نقاشی هایش را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a performance or record of performance.
- She made a bad showing on the test, but a good showing in the job.
[ترجمه گوگل] او در آزمون نمایش بدی داشت، اما در کارش نمایش خوبی داشت
[ترجمه ترگمان] او یک نمایش بد در مورد این آزمایش انجام داد، اما یک نمایش خوب در این شغل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک نمایش بد در مورد این آزمایش انجام داد، اما یک نمایش خوب در این شغل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید