shouted

پیشنهاد کاربران

به معنی داد و فریاد زدن
به معنی دادزدن. جیغ کشیدن
فریاد - داد
Shouted=فریاد زد_ داد زد
فریاد زدن - داد زدن
مثال :
. My father shouted at me
پدرم سر من فریاد زد.
فریاد کشیدن
داد زدن
shouted یک فعل هست: دادزد
مترادف called out
صدازدن ( کسی را )
He "called out" the names of the winners to step forward
مترادف : called out
صدازدن ( کسی را )
فریاد زدن. دادن. داد زدن. جیغ بلند کشیدن .

فریاد زدن
داد زدن - shriek
فریاد مترادف:speak to loudly
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس