اسم ( noun )
• (1) تعریف: the part of the human body extending from the base of the neck to either upper arm.
- He carried the child on his shoulders.
[ترجمه علی امینی] او بچه را به کول گرفت.|
[ترجمه گوگل] کودک را روی شانه های خود حمل کرد[ترجمه ترگمان] بچه را بر دوش خود حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the corresponding part of an animal's body.
- The meat is cut from the shoulder.
[ترجمه علی امینی] گوشت از ران گاو ببر. . . . . . این یک اصلاح است یعنی اگر دزدی هم می کنی از فقیر دزدی نکن|
[ترجمه گوگل] گوشت از شانه بریده می شود[ترجمه ترگمان] گوشت از شانه بریده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any part of something that resembles a human shoulder, esp. a flat area near the peak of a hill or mountain.
- They made camp on the shoulder.
[ترجمه تــ.....] آنها بر روی شانه ی او اردو زدند|
[ترجمه علی امینی] آنها بر فراز گردنه اطراق کردند.|
[ترجمه گوگل] روی شانه اردو زدند[ترجمه ترگمان] روی شانه اردو زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the strip of land alongside a road, often containing gravel or grass.
- He parked on the shoulder of the road until the thunderstorm passed.
[ترجمه علی امینی] برای گذشتن بوران بر شانه جاده توقف کرد.|
[ترجمه گوگل] روی شانه جاده پارک کرد تا اینکه رعد و برق گذشت[ترجمه ترگمان] او روی شانه جاده پارک کرد، تا آن که توفان از میان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shoulders, shouldering, shouldered
حالات: shoulders, shouldering, shouldered
• (1) تعریف: to place (a load) on one's shoulders.
- The pallbearers shouldered the casket.
[ترجمه علی امینی] مرده کشها تابوت را به دوش گرفتند.|
[ترجمه گوگل] چماقداران تابوت را بر دوش گرفتند[ترجمه ترگمان] تابوت، تابوت رو شونه خالی کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to take on (a burden or responsibility).
• مشابه: bear, undertake
• مشابه: bear, undertake
- After her mother died, she shouldered the burden of caring for her younger brother and sister.
[ترجمه علی امینی] مسئولیت خواهر و بردار کوچکترش را بعد از فوت مادر بعهده گرفت.|
[ترجمه گوگل] پس از مرگ مادرش، بار مراقبت از برادر و خواهر کوچکترش را بر دوش گرفت[ترجمه ترگمان] بعد از مرگ مادرش، او بار مسئولیت مراقبت از برادر و خواهر کوچک ترش را روی دوش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to push roughly, esp. with the shoulders.
• مشابه: push
• مشابه: push
- He shouldered me aside.
[ترجمه علی امینی] شانه به شانه من می آمد.|
[ترجمه گوگل] من را کنار زد[ترجمه ترگمان] او مرا کنار کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to push roughly with one's shoulders.