اسم ( noun )
حالات: shot, shots
حالات: shot, shots
• (1) تعریف: an instance of shooting with a weapon.
• مشابه: discharge, fire, pop
• مشابه: discharge, fire, pop
- The police said that two shots had been fired from the gun.
[ترجمه power up] پلیس گفت که دو گلوله از تفنگ شلیک شده است|
[ترجمه گوگل] پلیس گفته است که دو گلوله از اسلحه شلیک شده است[ترجمه ترگمان] پلیس گفت که دو گلوله از تفنگ شلیک شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the distance a gun or other weapon can be fired; range.
- The target was within rifle shot.
[ترجمه گوگل] هدف در تیررس تفنگ بود
[ترجمه ترگمان] هدف گلوله تفنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف گلوله تفنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a lead pellet that is used with others to form the charge of a shotgun cartridge, or such pellets collectively.
• مشابه: lead
• مشابه: lead
- The soldier refilled his musket with the remaining shot.
[ترجمه امید] سرباز تفنگ خود را با گلوله های باقیمانده پر کرد|
[ترجمه گوگل] سرباز تفنگ خود را با گلوله باقی مانده دوباره پر کرد[ترجمه ترگمان] سرباز تفنگش را پر کرد و با تیر دیگر تفنگ را پر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: one who shoots.
- He's spent a lot of time doing target practice, so he's a pretty good shot.
[ترجمه گوگل] او زمان زیادی را صرف انجام تمرینات هدف کرده است، بنابراین شوت بسیار خوبی دارد
[ترجمه ترگمان] او زمان زیادی را برای تمرین هدف گیری می گذراند، بنابراین تیرانداز خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زمان زیادی را برای تمرین هدف گیری می گذراند، بنابراین تیرانداز خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: in certain sports, an attempt to score by propelling a ball toward a goal or toward a competing player.
- She made some excellent shots on the last hole.
[ترجمه نیکقدم] او چند ضربه عالی زد و توپ را داخل چاله آخر انداخت|
[ترجمه گوگل] او چند عکس عالی روی آخرین سوراخ زد[ترجمه ترگمان] اون دیشب چندتا عکس عالی پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They could have won the game if he hadn't missed that shot.
[ترجمه گوگل] آنها می توانستند بازی را ببرند اگر او آن ضربه را از دست نمی داد
[ترجمه ترگمان] اگر تیرش خطا نرفته بود می توانستند این بازی را برنده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر تیرش خطا نرفته بود می توانستند این بازی را برنده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It looked like a great shot, but it went over the baseline.
[ترجمه گوگل] به نظر یک شوت عالی بود، اما از خط پایه گذشت
[ترجمه ترگمان] به نظر شلیک خوبی میومد، اما خط فرا رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر شلیک خوبی میومد، اما خط فرا رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: an injection with a hypodermic needle.
- These shots give protection against measles and mumps.
[ترجمه لیلی 78] این واکسن ها باعث ایمنی در برابر سرخک و سرخجه می شوند.|
[ترجمه گوگل] این واکسن ها در برابر سرخک و اوریون محافظت می کنند[ترجمه ترگمان] این عکس ها باعث حفاظت از سرخک و سرخجه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Older people are advised to get flu shots.
[ترجمه گوگل] به افراد مسن توصیه می شود واکسن آنفولانزا بزنند
[ترجمه ترگمان] به افراد سالمند توصیه می شود که واکسن آنفولانزا بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به افراد سالمند توصیه می شود که واکسن آنفولانزا بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a forceful blow or stroke.
- He exploded with anger and gave the man a shot across the face.
[ترجمه گوگل] او از عصبانیت منفجر شد و به صورت مرد شلیک کرد
[ترجمه ترگمان] او با عصبانیت منفجر شد و به مرد ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او با عصبانیت منفجر شد و به مرد ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: an attempt to do something.
- You failed last time, but why don't you give it another shot?
[ترجمه گوگل] دفعه قبل شکست خوردی، اما چرا دوباره به آن ضربه نمی زنی؟
[ترجمه ترگمان] تو دفعه قبل شکست خوردی، اما چرا یه فرصت دیگه بهش نمیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو دفعه قبل شکست خوردی، اما چرا یه فرصت دیگه بهش نمیدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: a photograph.
• مترادف: photograph, snapshot
• مترادف: photograph, snapshot
- Here is a great shot of the kids at the beach.
[ترجمه گوگل] در اینجا یک عکس عالی از بچه ها در ساحل است
[ترجمه ترگمان] این عکس بسیار خوبی از کودکان در ساحل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این عکس بسیار خوبی از کودکان در ساحل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shots, shotting, shotted
حالات: shots, shotting, shotted
• : تعریف: to provide or load with lead shot.
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of cloth such as silk, woven so as to be changeable in color.
• مشابه: changeable
• مشابه: changeable
• (2) تعریف: (informal) ruined or unusable.
- My car is shot.
[ترجمه النا] به اتومبیل من شلیک شده است|
[ترجمه گوگل] ماشینم تیر خورده[ترجمه ترگمان] ماشین من تیر خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of shoot.
اسم ( noun )
• : تعریف: a small amount of a strong liquor such as whiskey, vodka, or gin. In the U.S., a standard shot is generally considered to be 1.5 fluid ounces.
- The cocktails are made with a full shot of good rum.
[ترجمه گوگل] کوکتل ها با یک شات کامل از رام خوب درست می شوند
[ترجمه ترگمان] کوکتل با یک مشت عرق نیشکر درست شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کوکتل با یک مشت عرق نیشکر درست شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید