shorten

/ˈʃɔːrtn̩//ˈʃɔːtn̩/

معنی: کاستن، مختصر کردن، کوتاه کردن
معانی دیگر: کوتاه کردن یا شدن، بادبان را تا حدی جمع کردن (که باد کمتری بگیرد)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shortens, shortening, shortened
(1) تعریف: to make shorter.
مترادف: abbreviate, curtail, cut, truncate
متضاد: elongate, expand, extend, lengthen, prolong, protract
مشابه: abridge, chip, condense, contract, crop, decrease, diminish, pare, reduce, shrink, trim

(2) تعریف: to add butter or fat to (bread, pastry, or the like).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shortened (adj.), shortener (n.)
• : تعریف: to become shorter.
متضاد: elongate, extend, lengthen
مشابه: contract, shrink

جمله های نمونه

1. in order to shorten the book we have omitted some of its chapters
برای کوتاه سازی کتاب برخی از فصل های آن را حذف کرده ایم.

2. in the fall, the day's begin to shorten
در پاییز روزها به تدریج کوتاه تر می شود.

3. Her father paid £000 for an operation to shorten her nose.
[ترجمه گوگل]پدرش 000 پوند برای عمل جراحی کوتاه کردن بینی او پرداخت کرد
[ترجمه ترگمان]پدرش برای کوتاه کردن بینی اش مبلغ ۰۰۰ پوند پرداخت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Would you shorten it?
[ترجمه گوگل]کوتاهش میکنی؟
[ترجمه ترگمان]ممکن است آن ها را کوتاه کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In November the temperatures drop and the days shorten.
[ترجمه گوگل]در ماه نوامبر دما کاهش می یابد و روزها کوتاه می شوند
[ترجمه ترگمان]در ماه نوامبر دما کاهش می یابد و روزها کوتاه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When the days shorten in winter some people suffer depression.
[ترجمه گوگل]زمانی که روزها در زمستان کوتاه می شود، برخی افراد دچار افسردگی می شوند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که روزها در زمستان کوتاه می شود، برخی از مردم دچار افسردگی می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The days shorten in winter.
[ترجمه گوگل]روزها در زمستان کوتاه می شوند
[ترجمه ترگمان]روزها در زمستان کوتاه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We must reduce costs and shorten turnaround times .
[ترجمه گوگل]ما باید هزینه ها را کاهش دهیم و زمان چرخش را کوتاه کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید هزینه ها را کاهش داده و زمان برگشت را کوتاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As they shorten, cells become more prone to disease and death.
[ترجمه گوگل]با کوتاه شدن آنها، سلول ها بیشتر مستعد بیماری و مرگ می شوند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آن ها کوتاه می شوند، سلول های بیشتر در معرض بیماری و مرگ قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Injury problems could shorten his career.
[ترجمه گوگل]مشکلات مصدومیت می تواند دوران حرفه ای او را کوتاه کند
[ترجمه ترگمان]مشکلات آسیب و جراحت می تواند حرفه او را کوتاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They want to shorten the time it takes to make the car.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند زمان ساخت ماشین را کوتاه کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند زمان لازم برای ساخت ماشین را کوتاه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The nearly completed four-lane route will help shorten the commute to the remote site, roughly 24 miles northeast of downtown.
[ترجمه گوگل]مسیر تقریباً تکمیل شده چهار خطه به کوتاه شدن رفت و آمد به سایت دورافتاده، تقریباً 24 مایلی شمال شرقی مرکز شهر کمک می کند
[ترجمه ترگمان]مسیر تقریبا کامل چهار لاین به کوتاه کردن رفت و آمد برای رفت و آمد به محل دور افتاده، تقریبا ۲۴ مایل در شمال شرق مرکز کمک خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This essay's still too long, I'll have to shorten it by a couple of thousand words.
[ترجمه گوگل]این مقاله هنوز خیلی طولانی است، باید آن را چند هزار کلمه کوتاه کنم
[ترجمه ترگمان]این مقاله هنوز خیلی طولانی است، باید با چند هزار کلمه کوتاه آن را کوتاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Other environmental pressures could shorten this to nearer the fifty years required by law in the United States.
[ترجمه گوگل]سایر فشارهای زیست محیطی می تواند این مدت را به پنجاه سالی که قانون در ایالات متحده الزامی می کند، کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]فشارهای زیست محیطی دیگری می تواند این را برای نزدیک تر شدن پنجاه سال مورد نیاز قانون در ایالات متحده کوتاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Or you can shorten the story to hasten the advent of dream-time.
[ترجمه گوگل]یا می توانید داستان را کوتاه کنید تا ظهور زمان رویا را تسریع کنید
[ترجمه ترگمان]یا می توانید داستان را کوتاه کنید تا رسیدن به زمان خواب را تسریع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

مختصر کردن (فعل)
abbreviate, abridge, brief, shorten, simplify

کوتاه کردن (فعل)
curtail, abbreviate, abridge, brief, shorten, truncate, dock, formulate, stag, clip

تخصصی

[ریاضیات] کوتاه کردن

انگلیسی به انگلیسی

• make shorter, abbreviate, cut, truncate; become shorter; add shortening, add butter or other fat
if you shorten an event or the length of time that something lasts, it does not last as long as it would otherwise have done.
if an object shortens or if you shorten it, it becomes smaller in length.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : short / shorten
✅️ اسم ( noun ) : shortness / short / shorts / shortage
✅️ صفت ( adjective ) : short / shorty / shortie
✅️ قید ( adverb ) : short / shortly
کوچک یا محدود شدن
کم کردن، سانسور کردن

بپرس