shortcoming

/ˈʃɔːrtˌkəmɪŋ//ˈʃɔːtkʌmɪŋ/

معنی: علت، قصور، کمبود، کاستی، نکته ضعف
معانی دیگر: عیب، نقطه ی ضعف، نقص، شین، آگ، deficiency : قصور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a deficiency in character, ability, conduct, or the like; flaw.
مترادف: failing, fault, flaw, weakness
متضاد: strength
مشابه: defect, foible, limitation, vice

جمله های نمونه

1. Not being punctual is his greatest shortcoming.
[ترجمه نسیم رضایی] بزرگترین نقطه ضعفش وقت نشناسی اوست
|
[ترجمه گوگل]وقت شناس نبودن بزرگترین نقص اوست
[ترجمه ترگمان] الان وقت مناسبی نیست، بزرگ ترین shortcoming
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It is better to discover this painful shortcoming in an employer before you start working for him or her.
[ترجمه گوگل]بهتر است قبل از شروع کار برای کارفرما، این نقص دردناک را در یک کارفرما کشف کنید
[ترجمه ترگمان]بهتر است قبل از اینکه برای او کار کنید، این کاستی دردناک را در یک کارفرما کشف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He won't let them sleep over-another much-discussed shortcoming.
[ترجمه گوگل]او اجازه نخواهد داد که آنها بخوابند
[ترجمه ترگمان]او به آن ها اجازه خوابیدن بیش از حد را نداد - یک کاستی ویژه دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The principal shortcoming of the existing communications infrastructure lies in its inability to provide integrated voice, data, and video services.
[ترجمه گوگل]نقص اصلی زیرساخت‌های ارتباطی موجود در ناتوانی آن در ارائه خدمات صوتی، داده‌ها و ویدئویی یکپارچه است
[ترجمه ترگمان]نقص اصلی زیرساخت ارتباطی موجود در ناتوانی خود در ارائه صوت، داده ها و خدمات ویدیویی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Unfortunately, Graham has a minor shortcoming when it comes to cracks - he can't jam; but he can layback!
[ترجمه گوگل]متأسفانه، گراهام در مورد کرک ها یک نقص جزئی دارد - او نمی تواند جم کند اما او می تواند layback!
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، گراه ام یک نکته کوچک دارد که وقتی پای ترک ها در میان است - او نمی تواند مربا بخورد؛ اما نمی تواند از آن استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The structure can overcome the shortcoming of fake timing loop and be used in engineering.
[ترجمه گوگل]این سازه می تواند بر کمبود حلقه زمان بندی جعلی غلبه کند و در مهندسی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]این ساختار می تواند بر کمبود حلقه زمان جعلی غلبه کند و در مهندسی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All merit all is that the shortcoming rightness fixes position " . "
[ترجمه گوگل]تمام شایستگی همه این است که کاستی درستی موقعیت را اصلاح می کند "
[ترجمه ترگمان]همه شایستگی همه این است که نقص عملکرد صحیح است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To present shortcoming of TP801-A single board computer, the author pointed out a kind of simple reform project without touching on any hardware circuit.
[ترجمه گوگل]نویسنده برای ارائه نقص کامپیوتر تک بردی TP801-A به نوعی پروژه اصلاح ساده بدون دست زدن به مدار سخت افزاری اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]نویسنده برای ارایه کاستی of - یک کامپیوتر تک صفحه ای، به نوعی از یک پروژه اصلاحات ساده بدون لمس کردن هر نوع مدار سخت افزاری اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It overcame the shortcoming of the hard threshold with discontinuous function and solved the problem of the permanent bias in soft threshold function.
[ترجمه گوگل]با عملکرد ناپیوسته بر کمبود آستانه سخت غلبه کرد و مشکل سوگیری دائمی در تابع آستانه نرم را حل کرد
[ترجمه ترگمان]این روش بر کمبود آستانه سخت با تابع ناپیوسته غلبه کرد و مشکل گرایش دایمی در تابع آستانه نرم را حل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Overcome the shortcoming of traditional X ray residual stress measuring techniques, X ray computer tomography is presented.
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر کاستی تکنیک‌های سنتی اندازه‌گیری تنش پسماند اشعه ایکس، توموگرافی کامپیوتری اشعه ایکس ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]با غلبه بر ضعف تکنیک های اندازه گیری فشار باقیمانده اشعه ایکس، پرتونگاری کامپیوتری پرتو ایکس ارایه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Premature convergence is the fatal shortcoming of traditional evolutionary programming.
[ترجمه گوگل]همگرایی زودرس نقص مهلک برنامه ریزی سنتی تکاملی است
[ترجمه ترگمان]پیش از موعد، هم گرایی زودرس ناشی از برنامه نویسی تکاملی سنتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In this paper the shortcoming of existing test system of stab sensitivity by drop ball was analysed.
[ترجمه گوگل]در این مقاله نقص سیستم تست موجود حساسیت ضربه زدن توسط توپ دراپ مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، کمبود سیستم تست موجود حساسیت ضربه با ضربه گلوله مورد تحلیل قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To overcome the shortcoming of the traditional overtone ratio method, a higher overtone ratio method to determine the thickness vibration electromechanical coupling factors was presented.
[ترجمه گوگل]برای غلبه بر کاستی روش سنتی نسبت تون، یک روش نسبت تون بالاتر برای تعیین فاکتورهای جفت الکترومکانیکی ارتعاش ضخامت ارائه شد
[ترجمه ترگمان]برای غلبه بر کمبود روش نسبت overtone سنتی، یک روش نسبت overtone بالاتر برای تعیین ضرایب تزویج الکترومغناطیس ارتعاشات الکترومکانیکی ارائه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Objective:To compare the shortcoming and excellence of salpingocyesis treated by laparoscopy and traditional laparotomy.
[ترجمه گوگل]هدف: مقایسه کاستی و برتری سالپنگوسیزیس درمان شده با لاپاراسکوپی و لاپاراتومی سنتی
[ترجمه ترگمان]هدف: مقایسه کاستی و برتری of با laparoscopy و laparotomy سنتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The shortcoming of Zen aesthetic studies lies in the narrowness both of research methods and perspective.
[ترجمه گوگل]نقص مطالعات زیبایی‌شناختی ذن در تنگنای روش‌ها و دیدگاه‌های تحقیق است
[ترجمه ترگمان]نقص مطالعات زیبایی شناسی ذن در محدودیت هر دو روش تحقیق و دیدگاه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علت (اسم)
defect, cause, reason, motive, drawback, disease, shortcoming

قصور (اسم)
defect, failure, default, delinquency, deficiency, debt, cunctation, negligence, shortcoming, laches, pretermission

کمبود (اسم)
defect, deficiency, shortage, shortcoming, dearth, deficit, leakage

کاستی (اسم)
defect, deficiency, fault, flaw, shortcoming, extenuation

نکته ضعف (اسم)
defect, deficiency, shortcoming

انگلیسی به انگلیسی

• defect, flaw; deficiency, inadequacy, inferiority
the shortcomings of a person, organization, or system are its faults or weaknesses.

پیشنهاد کاربران

عیب. نقص. نقطه ضعف
مثال:
he has highlighted shortcomings in the plan.
او عیب و نقص ها را در برنامه برجسته کرده است.
او نقاط ضعف را در برنامه برجسته کرده است.
noun
[count]
1 : a weakness in someone's character : a personal fault or failing
◀️Her lack of attention to detail is her biggest shortcoming.
— usually plural
◀️He has many more strengths than shortcomings.
...
[مشاهده متن کامل]

2 : a bad feature : a flaw or defect in something
The main/major shortcoming of this camera is that it uses up◀️ batteries quickly
◀️ My son, it appears your shortcomings in masculinity have turned out to be unfounded : پسرم، به نظر میاد کمبودهات تو مردانگی بی پایه و اساس هستند

کم و کاستی
نقص , کاستی
# the shortcomings in the law
# Like any political system, it has its shortcomings
# They are well aware of their own shortcomings
قصور و کوتاهی ، پاشنه آشیل ( نقطه ضعف )
نقطه ضعف
نقص، عیوب
کاستى

بپرس