shortchange

/ˈʃɔːrtˈt͡ʃeɪndʒ//ˈʃɔːtˈt͡ʃeɪndʒ/

مغبون کردن، (هنگام خرید و فروش) کمتر پول دادن (با دغلکاری)، کش رفتن، کم دادن پول، کم تحویل دادن پول، فریب دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shortchanges, shortchanging, shortchanged
مشتقات: shortchanger (n.)
(1) تعریف: to return less than the correct amount of change to.
مشابه: short

(2) تعریف: to treat in a dishonest or unfair manner, esp. to cheat or swindle.

جمله های نمونه

1. a scrupulous man who did not shortchange his customers
مرد درستکاری که مشتریان خود را مغبون نمی کرد

2. I think I was short-changed in the pub last night, because I've only got £5 in my purse when I should have £
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم دیشب در میخانه کوتاهی کردم، زیرا فقط 5 پوند در کیفم دارم در حالی که باید £ داشته باشم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم دیشب در رستوران کمی تغییر کرده بودم، چون فقط ۵ پوند در کیف پولم داشتم که باید پوند می گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The cashier made a mistake and short-changed him.
[ترجمه گوگل]صندوقدار اشتباه کرد و او را کوتاه کرد
[ترجمه ترگمان]صندوق دار اشتباه کرد و او را عوض کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Women are in fact still being short-changed in the press.
[ترجمه گوگل]زنان در واقع هنوز در مطبوعات کم‌کم هستند
[ترجمه ترگمان]زنان در حقیقت هنوز در مطبوعات تغییر نکرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They shortchanged me ten cents.
[ترجمه گوگل]ده سنت از من کم کردند
[ترجمه ترگمان]ده سنت به من دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Children who leave school unable to read and write properly are being tragically short-changed.
[ترجمه گوگل]کودکانی که مدرسه را ترک می کنند و نمی توانند درست بخوانند و بنویسند، به طرز غم انگیزی دچار تغییر و تحول می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که مدرسه را ترک می کنند و قادر به خواندن و نوشتن صحیح نیستند، به طور غمبار تغییر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She complained he had short-changed her, but it was only a matter of a few pence.
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که او را عوض کرده است، اما این فقط چند پنس بود
[ترجمه ترگمان]شکایت کرد که کمی عوض شده است، اما فقط چند پنس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. America is short-changing half its young adults by treating those who don't attend college as failures.
[ترجمه گوگل]آمریکا نیمی از جوانان خود را با کسانی که در کالج شرکت نمی کنند به عنوان شکست خورده تلقی می کند
[ترجمه ترگمان]آمریکا نیمی از جوانان خود را با درمان کسانی که به عنوان شکست ها در کالج شرکت نمی کنند، کم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I was shortchanged 10 dollars to pay.
[ترجمه گوگل]10 دلار برای پرداخت کوتاهی کردم
[ترجمه ترگمان] من ۱۰ دلار برای پرداخت پول خرج کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. When the band only played for 15 minutes the fans felt they had been short-changed.
[ترجمه گوگل]زمانی که گروه فقط 15 دقیقه بازی کرد، طرفداران احساس کردند که کمی تغییر کرده اند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گروه تنها ۱۵ دقیقه بازی کرد، طرفداران احساس کردند که آن ها کمی تغییر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And recent events suggest that nonconformist borrowers are still being short-changed.
[ترجمه گوگل]و رویدادهای اخیر حاکی از آن است که وام گیرندگان ناسازگار هنوز در حال تغییر هستند
[ترجمه ترگمان]و رویداده ای اخیر نشان می دهند که وام گیرندگان nonconformist هنوز در حال تغییر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As there was little or no advance warning, those people who had paid for entertainment until 2am understandably felt short-changed.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که اخطار کمی وجود داشت یا اصلاً وجود نداشت، آن دسته از افرادی که تا ساعت 2 بامداد برای سرگرمی پول پرداخت کرده بودند، به طور قابل درک احساس می کردند که دچار مشکل شده اند
[ترجمه ترگمان]همانطور که هیچ هشدار پیشرفته ای وجود نداشت، آن افرادی که تا ۲ سال برای سرگرمی هزینه کرده بودند، کاملا تغییر نکرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Like other Southerners, Atlantans felt shortchanged when Northern capitalists transformed cheap Southern raw materials into manufactured goods.
[ترجمه گوگل]مانند سایر جنوبی‌ها، وقتی سرمایه‌داران شمالی مواد خام ارزان قیمت جنوب را به کالاهای تولیدی تبدیل کردند، آتلانتان‌ها احساس کمبود کردند
[ترجمه ترگمان]مانند دیگر جنوبی ها، Atlantans وقتی که سرمایه داران شمالی مواد خام جنوبی را به کالاهای تولید شده تبدیل کردند، احساس غربت می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They ignore offensive linemen and shortchange defensive brilliance.
[ترجمه گوگل]آنها خط‌های تهاجمی را نادیده می‌گیرند و درخشش دفاعی را کوتاه می‌کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها linemen تهاجمی و درخشندگی دفاعی را نادیده می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Rugby supporters, who are as much licence-payers as are aficionados of ballroom dancing, have, I think, been short-changed.
[ترجمه گوگل]حامیان راگبی، که به همان اندازه که علاقه مندان به رقص تالار رقص هستند، مجوز پرداخت می کنند، فکر می کنم کوتاهی کرده اند
[ترجمه ترگمان]طرفداران راگبی، که به اندازه افرادی که رقص را پرداخت می کنند، به نظر من کمی تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• give less change than is due; cheat, give less than agreed upon, provide less than required
if someone short-changes you, they cheat you by not giving you enough change when you have bought something from them.
you can also say that someone short-changes you if they behave unfairly or dishonestly towards you, for example by treating you badly or giving you less than they should; an informal use.

پیشنهاد کاربران

کمی پول دادن / کمتر حساب کردن / کم فروشی کردن / نقص در پرداخت / اجحاف کردن
🔹 مثال ها:
Be careful not to shortchange the customer when giving change.
مراقب باش موقع پس دادن پول به مشتری کمتر ندهی.
...
[مشاهده متن کامل]

She felt shortchanged after all her hard work was ignored.
بعد از تمام تلاش هاش حس کرد حقش ضایع شده.
Don't shortchange yourself by not asking for what you deserve.
با نخواستن حق و حقوقت، به خودت اجحاف نکن.
🔹 مترادف ها:
Cheat – Rip off – Underpay – Defraud

یعنی در حقش ظلم شده got shortchanged
سمبل کردن
محروم کردن، حق کشی
خیانت کردن
نمک خوردن و نمکدان شکستن
1 - cheat someone by not returning him enough change
2 - to deal with unfairly, dishonestly or to cheat
کف زنی