• : تعریف: a person who manages or owns a shop. • مشابه: merchant
جمله های نمونه
1. the shopkeeper overcharged me
مغازه دار از من زیادی پول گرفت.
2. the shopkeeper shortchanged me, but i didn't notice
مغازه دار به من کم پول پس داد ولی من متوجه نشدم.
3. the shopkeeper who regularly nicked his elderly customers
مغازه داری که مرتبا مشتریان سالخورده ی خود را تیغ می زد
4. a straightforward shopkeeper
دکاندار درستکار
5. an honest shopkeeper
دکاندار درستکار
6. They threatened the shopkeeper with a gun.
[ترجمه V] آنان مغازه دار را با اسکله تهدید کردند
|
[ترجمه ترجمه انلاین] انها مغازه داررا با اسلحه تهدید کردند
|
[ترجمه گوگل]آنها مغازه دار را با اسلحه تهدید کردند [ترجمه ترگمان]آن ها فروشنده را با اسلحه تهدید کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The shopkeeper said all his fruit and vegetables are grown locally.
[ترجمه گوگل]این مغازه دار گفت که تمام میوه ها و سبزیجاتش در محل کشت می شود [ترجمه ترگمان]مغازه دار گفت که همه میوه ها و سبزیجات او به صورت محلی رشد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The shopkeeper gave his store a final checkup before closing for the night.
[ترجمه گوگل]مغازه دار فروشگاه خود را قبل از تعطیل شدن برای شب، آخرین چکاپ کرد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه قبل از بستن شب معاینه نهایی خود را انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The robbers clobbered the shopkeeper to make him open the safe.
[ترجمه گوگل]سارقان مغازه دار را به سرقت بردند تا او را در گاوصندوق باز کند [ترجمه ترگمان]دزدها مغازه را باز کردند تا او را در امان نگه دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The shopkeeper gave his store a thorough checkup.
[ترجمه المیرا] مغازه دار بازرسی کامل خود را انجام داد
|
[ترجمه گوگل]مغازه دار فروشگاه خود را به طور کامل بررسی کرد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه معاینه کلی خود را چک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It is natural for the shopkeeper to feel annoyed when the hypermarket is set up close to his shop.
[ترجمه گوگل]وقتی هایپرمارکت نزدیک مغازه اش راه اندازی می شود، طبیعی است که مغازه دار احساس آزار کند [ترجمه ترگمان]هنگامی که هایپر مارکت به مغازه او نزدیک می شوند، احساس ناراحتی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The girl had only worked for the shopkeeper for three days when she packed him in.
[ترجمه گوگل]دختر فقط سه روز بود که برای مغازه دار کار کرده بود که او را جمع کرد [ترجمه ترگمان]تا سه روز دیگر فقط برای خرید یک مغازه دار کار می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The shopkeeper pressed the panic button and the police arrived in minutes.
[ترجمه گوگل]مغازه دار دکمه وحشت را فشار داد و پلیس در عرض چند دقیقه رسید [ترجمه ترگمان]مغازه دار دکمه وحشت زده را فشار داد و پلیس چند دقیقه وارد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I'm sure the shopkeeper gave me full measure when she weighed out the potatoes.
[ترجمه گوگل]مطمئنم مغازه دار وقتی سیب زمینی ها را وزن کرد، پیمانه کامل به من داد [ترجمه ترگمان]مطمئنم که مغازه دار وقتی داشت سیب زمینی را وزن می کرد اندازه می گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The shopkeeper agreed to knock 5 pounds off the price.
[ترجمه گوگل]مغازه دار موافقت کرد که قیمت را 5 پوند کاهش دهد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه موافقت کرد ۵ پوند از قیمت را کاهش دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The advertised price was 168 dollars, but the shopkeeper knocked off the odd shillings.
[ترجمه گوگل]قیمت اعلام شده 168 دلار بود، اما مغازه دار شیلینگ های عجیب و غریب را رد کرد [ترجمه ترگمان]قیمت تبلیغ شده، ۱۶۸ دلار بود، اما مغازه دار the عجیب را قطع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Meanwhile, corner shop keeper Frank Allan has repeated a call for traffic calming measures in the surrounding alleyways.
[ترجمه گوگل]در همین حال، فرانک آلن، مغازه دار گوشه، بارها خواستار اقدامات آرام سازی ترافیک در کوچه های اطراف شده است [ترجمه ترگمان]در همین حال، فرانک آلان نگهبان مغازه یک درخواست برای انجام اقدامات آرام ترافیک در خیابان های اطراف را تکرار کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Voice over For shop keepers it's a constant worry.
[ترجمه گوگل]صدا برای مغازه داران این یک نگرانی دائمی است [ترجمه ترگمان]صدا برای نگهبانان مغازه، نگرانی دائمی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. The greedy shop keeper often cheats customers by selling fake goods.
[ترجمه گوگل]مغازه دار حریص اغلب با فروش کالاهای تقلبی مشتریان را فریب می دهد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه حریص، اغلب با فروش کالاهای تقلبی به مشتریان خیانت می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. The shop keeper advertised for an assistant in the local newspaper.
[ترجمه گوگل]مغازه دار برای دستیار در روزنامه محلی آگهی داد [ترجمه ترگمان]کتاب فروش در روزنامه محلی برای یک دستیار تبلیغ کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. When Fuwaad learns that the shop keeper has another gate in Cairo that will allow people to travel into the past, he makes the journey there to try and rectify a mistake he made twenty years earlier.
[ترجمه گوگل]وقتی فواد متوجه می شود که مغازه دار دروازه دیگری در قاهره دارد که به مردم اجازه می دهد به گذشته سفر کنند، به آنجا سفر می کند تا اشتباهی را که بیست سال قبل مرتکب شده بود، اصلاح کند [ترجمه ترگمان]وقتی Fuwaad یاد می گیرد که صاحب مغازه، دروازه دیگری در قاهره دارد که به مردم امکان سفر به گذشته را می دهد، او سفر را آنجا برای تلاش و تصحیح اشتباهی که بیست سال پیش انجام داده بود، انجام می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. I managed to cut the shop keeper down to $100 for the watch.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم مغازه دار را به 100 دلار برای ساعت کاهش دهم [ترجمه ترگمان]موفق شدم که مغازه رو برای ساعت ۱۰۰ دلار ببرم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. The shop keeper says'no i don't serve blonds.
[ترجمه گوگل]مغازه دار می گوید نه من بلوند سرو نمی کنم [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه میگه نه من به blonds خدمت نمی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. A shop keeper must keep accounts.
[ترجمه گوگل]یک مغازه دار باید حساب داشته باشد [ترجمه ترگمان]صاحب فروشگاه باید حساب ها را نگه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. Shop Keeper: These boots will be in fashion this winter. Would you like to choose one?
[ترجمه گوگل]فروشگاه دار: این چکمه ها در زمستان امسال مد خواهند بود آیا دوست دارید یکی را انتخاب کنید؟ [ترجمه ترگمان]این پوتین ها به مد روز در این زمستان خواهند بود دوست داری یکی رو انتخاب کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. The shop keeper was surprised. . . such a small child he is and why is he not taking the sweets from the bottle.
[ترجمه گوگل]مغازه دار تعجب کرد او بچه کوچکی است و چرا شیرینی را از بطری نمی برد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه از این که بچه کوچکی است تعجب کرد و چرا از بطری شیرینی taking [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The shop keeper advanced their prices.
[ترجمه گوگل]مغازه دار قیمت آنها را افزایش داد [ترجمه ترگمان]صاحب مغازه قیمت های خود را پیش برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
30. This order action mean the order have being set as invalid by the shop keeper due to duplicate order and invalid information.
[ترجمه گوگل]این اقدام سفارش به این معنی است که به دلیل سفارش تکراری و اطلاعات نامعتبر، سفارش توسط فروشگاه دار بی اعتبار شده است [ترجمه ترگمان]این اقدام فرمان به این معنی است که سفارش توسط نگهدارنده مغازه به علت سفارش تکرار و اطلاعات نامعتبر، بیمار شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مغازه دار (اسم)
shopkeeper
دکان دار (اسم)
tradesman, trafficker, shopkeeper, storekeeper
انگلیسی به انگلیسی
• storekeeper, owner of a small retail store a shopkeeper is a person who owns a small shop.
پیشنهاد کاربران
مغازه دار مثال: shopkeepers are facing ruin مغازه دارها با ورشکستگی مواجه هستند