shopaholic

جمله های نمونه

1. She's really a shopaholic.
[ترجمه علي] او واقعا به خرید کردن اعتیاد داره.
|
[ترجمه چارلی] او شدیداً به خرید کردن اعتیاد دارد. ( کسی که الکی پول خرج می کند )
|
[ترجمه M.S] او ( مونث ) واقعا معتاد به خرید کردن است.
|
[ترجمه گوگل]او واقعاً یک خریدار است
[ترجمه ترگمان]اون واقعا a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A true shopaholic shops out of compulsion.
[ترجمه ] مصرف گرا خرید افراطی میکند
|
[ترجمه سید مهدی اکبری] یک خریدار واقعی از خرید افراطی پرهیز میکند
|
[ترجمه گوگل]یک shopaholic واقعی از اجبار مغازه می زند
[ترجمه ترگمان]یه فروشگاه \"shopaholic\" واقعی از نفوذ ذهنی بیرون میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "Confessions of a Shopaholic "was fifth for the weekend.
[ترجمه گوگل]«اعترافات یک شاپهولیک» پنجمین آخر هفته بود
[ترجمه ترگمان]\"اعترافات یک Shopaholic\" برای آخر هفته پنجم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then I began to watch the film Shopaholic again.
[ترجمه ] بعدشروع به تماشای افراطی فیلم کردم
|
[ترجمه گوگل]سپس دوباره شروع به تماشای فیلم Shopaholic کردم
[ترجمه ترگمان]بعد شروع به تماشای فیلم shopaholic کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Libras give birth to the term"shopaholic".
[ترجمه گوگل]ترازوها اصطلاح "shopaholic" را به وجود می آورند
[ترجمه ترگمان]Libras واژه \"shopaholic\" را به دنیا می آورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Are you a "shopaholic" or can you control your shopping urges?
[ترجمه سید مهدی اکبری] ایا شما یک مصرف گرا هستید یا می توانید درخواست خرید خود را کنترل کنید
|
[ترجمه گوگل]آیا شما یک "خردفروش" هستید یا می توانید تمایلات خرید خود را کنترل کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما یک \"shopaholic\" هستید یا می توانید درخواست خرید خود را کنترل کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shopaholic: Always a dress lacking before going out; always a space missing after shopping.
[ترجمه گوگل]Shopaholic: همیشه قبل از بیرون رفتن یک لباس کم دارید همیشه بعد از خرید یک فضای خالی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]Shopaholic: همیشه قبل از بیرون رفتن همیشه یک لباس کم است؛ همیشه یک جای خالی بعد از خرید وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Having lived as a shopaholic, it is not as exciting as you might imagine.
[ترجمه گوگل]زندگی کردن به عنوان یک خریدار، آنقدرها که تصور می کنید هیجان انگیز نیست
[ترجمه ترگمان]با زندگی کردن به عنوان یک shopaholic، تا جایی که ممکن است هیجان انگیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The world seems a better place when I shop says the protagonist in the movie confessions of a Shopaholic and this dialogue is an apt description of all Shopaholic.
[ترجمه گوگل]دنیا جای بهتری به نظر می رسد وقتی من خرید می کنم می گوید قهرمان فیلم اعترافات یک شاپهولیک است و این دیالوگ توصیف مناسبی از همه Shopaholic است
[ترجمه ترگمان]دنیا مکانی بهتر به نظر می رسد وقتی که من می گویم که شخصیت در فیلم اعترافات یک Shopaholic و این گفت و گو یک توصیف مناسب از همه Shopaholic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Disney has released the first trailer for the big screen adaptation of Confessions of a Shopaholic .
[ترجمه گوگل]دیزنی اولین تریلر اقتباسی از فیلم Confessions of a Shopaholic را منتشر کرد
[ترجمه ترگمان]دیزنی اولین trailer را برای اقتباس بزرگ از اعترافات یک Shopaholic منتشر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then I watched three eighths of an English movie called Shopaholic.
[ترجمه سید مهدی اکبری] بعد سه هشتم یک فیلم انگلیسی به نام مصرف گرا را تماشا کردم
|
[ترجمه گوگل]بعد سه هشتم یک فیلم انگلیسی به نام Shopaholic را دیدم
[ترجمه ترگمان]بعد سه هشتم از یک فیلم انگلیسی به نام shopaholic را تماشا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then one day, she had an idea: a book about a shopaholic .
[ترجمه گوگل]سپس یک روز، او یک ایده داشت: کتابی در مورد یک معتاد به خرید
[ترجمه ترگمان]بعد یک روز او یک نظر داشت: کتابی درباره یک کتاب مقدس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have a confession to make here, I used to be an absolute shopaholic until the point I had a baby.
[ترجمه گوگل]من اینجا باید اعتراف کنم، من تا زمانی که بچه دار شدم یک خریدار مطلق بودم
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که تا زمانی که یک بچه داشتم، من یک اعتراف کامل داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I can't imagine bringing a guy to see "Confessions of a Shopaholic" or "He's Just Not That Into You. "
[ترجمه گوگل]من نمی توانم تصور کنم که یک پسر را برای دیدن "اعترافات یک شاپهولیک" یا "او فقط در تو نیست" بیاورم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم تصور کنم که یک مرد را بیاورم که \"اعترافات یک Shopaholic\" را ببیند یا \" او فقط آن را در شما نبیند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• (slang) compulsive shopper, person who is addicted to and enjoys shopping, person who is obsessed with shopping

پیشنهاد کاربران

کلماتی که به "holic" ختم میشوند، معمولاً به معنی اعتیاد یا علاقه شدید به چیزی هستند. در اینجا چند مثال آورده شده است:
1. **Workaholic** ( معتاد به کار ) - کسی که به کار کردن اعتیاد دارد.
2. **Shopaholic** ( معتاد به خرید ) - کسی که به خرید کردن اعتیاد دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

3. **Chocoholic** ( معتاد به شکلات ) - کسی که به شکلات علاقه شدید دارد.
4. **Alcoholic** ( معتاد به الکل ) - کسی که به الکل اعتیاد دارد.
5. **Foodaholic** ( معتاد به غذا ) - کسی که به غذا خوردن علاقه شدید دارد.
6. **Bookaholic** ( معتاد به کتاب ) - کسی که به خواندن کتاب علاقه شدید دارد.
7. **Gymaholic** ( معتاد به باشگاه ) - کسی که به ورزش کردن در باشگاه اعتیاد دارد.
8. **Travelholic** ( معتاد به سفر ) - کسی که به سفر کردن علاقه شدید دارد.

Addict to shopping. . .
معتاد خرید
Someone who really tends to spend a lot of money for shopping. . .
Shopping addiction
اعتیاد داشتن به خرید
A persons who addict to shopping
عاشق و دوستدار خرید ،
هلاک خرید
معتاد به خرید
کسی که بدون نیاز واقعی داشتن به چیزی، آن را می خرد
عشقِ خرید ، خوره خرید ، دیوانه خرید ، شیفته خرید
عاشق خرید

بپرس