shooting

/ˈʃuːtɪŋ//ˈʃuːtɪŋ/

تیراندازی، شکار با تفنگ، دردکش، جوانه زنی، تیر کشنده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an act of firing a gun at one or more persons.

- The town was devastated by the shootings at the school.
[ترجمه گوگل] شهر در اثر تیراندازی در مدرسه ویران شد
[ترجمه ترگمان] این شهر در اثر تیراندازی های این مدرسه ویران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: felt as traveling painfully through or piercing part of the body.

- I have a shooting pain in my leg.
[ترجمه گوگل] من درد تیراندازی در پایم دارم
[ترجمه ترگمان] من توی پام درد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shooting elephants is no longer allowed
شکار فیل،دیگر مجاز نیست.

2. a shooting pain in my feet
تیر کشیدن پاهایم

3. point-blank shooting
تیراندازی از فاصله ی کم

4. snakes shooting out their tongues
مارهایی که زبان خود را بیرون می پرانند

5. the shooting turned the hall into shambles
تیراندازی تالار را تبدیل به کشتارگاه کرد.

6. volcanoes shooting molten rock into the air
آتش فشان هایی که سنگ گداخته به هوا پرتاب می کنند

7. when shooting started, we raced toward the shelter
وقتی که تیراندازی شروع شد به طرف پناهگاه دویدیم.

8. instead of shooting he passed the ball
به جای شوت کردن توپ را پاس داد.

9. water was shooting with tremendous pressure from the broken pipe
از لوله ی شکسته آب با فشار زیاد جهش می کرد.

10. black smoke was shooting out from the chimney
دود سیاه از دودکش بیرون می زد.

11. now plants are shooting out buds
اکنون گیاهان شکوفه درمی آورند.

12. he charged his gun again and started shooting
دوباره تفنگ خود را پر کرد و شروع کرد به تیراندازی.

13. after a few drinks, he suddenly ran amok and started shooting
پس از نوشیدن چند مشروب ناگهان به سرش زد و شروع کرد به تیراندازی کردن.

14. They're shooting grouse up on the moors.
[ترجمه گوگل]آنها در حال تیراندازی به سواحل هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها دارند نوک درازی از میان خلنگ زار بیرون می کشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When the enemy start shooting, you may fire back.
[ترجمه گوگل]هنگامی که دشمن شروع به تیراندازی می کند، شما ممکن است شلیک کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی دشمن شروع به تیراندازی می کند، ممکن است عقب نشینی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Police rushed to the scene of the shooting and found one person dead and three wounded.
[ترجمه گوگل]پلیس با حضور در محل تیراندازی یک نفر را کشته و سه نفر را زخمی کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس به صحنه تیراندازی رفت و یک نفر را کشته و سه نفر را زخمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. When the shooting started, they ducked behind a car.
[ترجمه گوگل]وقتی تیراندازی شروع شد، آنها پشت یک ماشین فرود آمدند
[ترجمه ترگمان]وقتی تیراندازی شروع شد، پشت یک اتومبیل خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Soldiers went on a rampage, pillaging stores and shooting.
[ترجمه گوگل]سربازان به غارت مغازه ها و تیراندازی پرداختند
[ترجمه ترگمان]سربازان به a، غارت فروشگاه ها و تیراندازی پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They were shooting at a target.
[ترجمه گوگل]آنها به هدف شلیک می کردند
[ترجمه ترگمان]اونا داشتن به یه هدف شلیک میکردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I spotted a shooting star which, to my astonishment, was bright green in colour.
[ترجمه گوگل]من یک ستاره تیرانداز را دیدم که در کمال حیرت من به رنگ سبز روشن بود
[ترجمه ترگمان]یک ستاره دنباله دار را دیدم که به حیرت من، به رنگ سبز روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. She described the shooting as a wicked attack.
[ترجمه گوگل]او این تیراندازی را یک حمله شیطانی توصیف کرد
[ترجمه ترگمان]اون تیراندازی رو به عنوان یه حمله شیطانی توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The gangsters ran into the bar and started shooting it up.
[ترجمه گوگل]گانگسترها وارد بار شدند و شروع به تیراندازی کردند
[ترجمه ترگمان]تبهکاران به داخل بار دویدند و شروع به تیراندازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] فیلمبرداری
[فوتبال] شوت زدن

انگلیسی به انگلیسی

• firing of guns or missiles; hunt; instance in which a person is injured or killed by gunfire
of or pertaining to shooting; sharp, sudden (of pain)
when there is a shooting, someone is killed or injured by being shot with a gun.
shooting is the sport of hunting birds or animals with a gun.
see also shoot.

پیشنهاد کاربران

1. تیراندازی 2. شکار 3. ( مربوط به ) شکار
مثال:
the shooting resulted in five deaths
تیراندازی به مرگ پنج نفر انجامید.
انجام دادن
تیراندازی، شلیک
مثال: He enjoys hunting and shooting.
او از شکار و تیراندازی لذت می برد.
The word "shooting" is used in a few different ways in English.
1. "Shooting" can mean firing a gun or weapon. When you shoot a gun or weapon, you aim it at a target and fire it to make a bullet or projectile fly.
...
[مشاهده متن کامل]

2. "Shooting" can also mean taking pictures with a camera. When you shoot a picture, you press the shutter button on the camera to take a photograph.
3. "Shooting" can finally mean playing basketball. When you shoot a basketball, you make a long throw towards the hoop to score points.

Shooting pain
درد گزنده، دردی که تیر می کشه.
( of a pain ) sudden and piercing
( در مورد درد ) : گزنده - دردناک
عکس گرفتن
فیلم برداری کردن
کلمه ی ( shooting ) رو ما می تونیم معنی های مختلفی بهش بدیم مثل تیر اندازی و درد. و غیر. . . . . .
اما ما باید به جمله ی خود نگاه کنیم تا معنی درست رو انتخاب کنیم
مثلا:پای من. . . . . . . . میکند
...
[مشاهده متن کامل]

( درد ) **
( تیر اندازی )
( شکار با تفنگ )
بله جواب ما اینجا تیراندازی نیس پس ما نمی تونیم اگه کسی ی کلمه ی دیگه نوشته باشه معنی به این نیس که اون کلمه غلط است

فیلم برداری
تیر اندازی کردن
تیرندازی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس