shocking

/ˈʃɑːkɪŋ//ˈʃɒkɪŋ/

معنی: بد، تکان دهنده، هولناک، برخورنده
معانی دیگر: روانکوب، زننده، بسیار ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، قبیح، زشت، منزجر کننده، مایه انزجار، موحش، بسیار بد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: shockingly (adv.)
(1) تعریف: causing great dismay, disgust, or outrage, often combined with surprise.
مترادف: appalling, astounding, disgusting, horrifying, staggering, startling, stunning, stupefying
مشابه: lurid, offensive, outrageous, rude, scandalous, startling, striking, surprising, unsettling, upsetting

- The revelation of how the woman had been kept captive was a shocking story.
[ترجمه گوگل] افشای چگونگی اسارت این زن داستان تکان دهنده ای بود
[ترجمه ترگمان] کشف اینکه این زن چگونه اسیر شده بود، داستان تکان دهنده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was taken aback by her granddaughter's shocking language.
[ترجمه گوگل] او از زبان تکان دهنده نوه اش غافلگیر شد
[ترجمه ترگمان] او از زبان تکان دهنده نوه اش یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No one will ever forget this shocking act of terrorism.
[ترجمه گوگل] هیچ کس هرگز این اقدام تکان دهنده تروریستی را فراموش نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان] هیچ کس هرگز این اقدام شوکه کننده تروریسم را فراموش نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of a color, very brilliant and intense.

- She dyed her hair shocking pink.
[ترجمه گوگل] موهایش را صورتی تکان دهنده رنگ کرد
[ترجمه ترگمان] موهایش را رنگ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the shocking news of her death
خبر تکان دهنده ی مرگ او

2. those events were shocking enough to disorder anybody's mind
آن رویدادها آن قدر تکان دهنده بود که هرکس را پریشان می کرد.

3. this painting presents a shocking scene from the war
این نقاشی یک صحنه ی تکان دهنده از جنگ را نشان می دهد.

4. what he said was so shocking that i can't repeat it here
آنچه او گفت آنقدرقبیح بود که نمی توانم آن را در اینجا تکرار کنم.

5. He gave a very vivid and often shocking account/description of his time in prison.
[ترجمه گوگل]او شرح/توصیفی بسیار واضح و اغلب تکان دهنده از دوران زندان خود ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او شرحی بسیار واضح و اغلب تکان دهنده درباره زمان خود در زندان به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She took pleasure in shocking her parents.
[ترجمه گوگل]او از شوکه کردن والدینش لذت برد
[ترجمه ترگمان]از دیدن پدر و مادرش خوشحال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Shocking revelations about their private life appeared in the papers.
[ترجمه گوگل]افشاگری های تکان دهنده ای در مورد زندگی خصوصی آنها در روزنامه ها منتشر شد
[ترجمه ترگمان]شایعات وحشتناکی در مورد زندگی خصوصی آن ها در روزنامه ها منتشر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The anger in his face was shocking.
[ترجمه گوگل]عصبانیت در چهره اش تکان دهنده بود
[ترجمه ترگمان]خشم در چهره او تکان دهنده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His attitude was shocking to her.
[ترجمه گوگل]برخورد او برای او تکان دهنده بود
[ترجمه ترگمان]رفتارش به او ناگوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I was greeted by a shocking sight.
[ترجمه گوگل]با یک منظره تکان دهنده مواجه شدم
[ترجمه ترگمان]با یک نگاه شوکه کننده سلام و احوال پرسی کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. What she did was so shocking that I can hardly describe it.
[ترجمه گوگل]کاری که او انجام داد آنقدر تکان دهنده بود که به سختی می توانم آن را توصیف کنم
[ترجمه ترگمان]کاری که کرد خیلی شوکه کننده بود که به سختی می توانستم آن را توصیف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He seems to enjoy shocking people.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد او از شوکه کردن مردم لذت می برد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد او از مردم شوکه کننده لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The house was left in a shocking state.
[ترجمه گوگل]خانه در حالت تکان دهنده ای رها شد
[ترجمه ترگمان]خانه در یک حالت تکان دهنده باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In the exhibition, abstract paintings are juxtaposed with shocking photographs.
[ترجمه گوگل]در این نمایشگاه، نقاشی های انتزاعی با عکس های تکان دهنده کنار هم قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]در این نمایشگاه، نقاشی های انتزاعی با عکس های تکان دهنده همراه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. What a shocking state of affairs!
[ترجمه گوگل]چه وضعیت تکان دهنده ای!
[ترجمه ترگمان]چه وضع وحشتناکی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She enjoys shocking people by saying outrageous things.
[ترجمه گوگل]او از شوکه کردن مردم با گفتن چیزهای ظالمانه لذت می برد
[ترجمه ترگمان]او از گفتن چیزهای نامعقول از مردم منزجر کننده لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بد (صفت)
amiss, bad, mean, evil, ill, icky, unfavorable, dreadful, blighted, rum, shocking

تکان دهنده (صفت)
convulsive, shocking, stirring, world-shaking

هولناک (صفت)
terrible, ghastly, shocking, terrific

برخورنده (صفت)
shocking, uncomplimentary

انگلیسی به انگلیسی

• startling, surprising; causing outrage or horror; terrible, awful, very bad
something that is shocking makes people upset or angry, because they think it is morally wrong.
shocking also means very bad; an informal use.
see also shock.

پیشنهاد کاربران

تعجب برانگیز
حیرت انگیز
بهت آور
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : shock
✅️ اسم ( noun ) : shock / shocker
✅️ صفت ( adjective ) : shocking / shocked
✅️ قید ( adverb ) : shockingly
تکان دهنده
شوکه کننده

بپرس