یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای **یک تجربه یا اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره است که باعث ایجاد تأثیر قوی، شوک یا تغییر ناگهانی در وضعیت جسمی، روانی یا شرایط کلی فرد یا سازمان می شود**.
- این عبارت معمولاً زمانی به کار می رود که یک رویداد یا تغییر ناگهانی باعث ایجاد احساس شوک، سردرگمی یا ناراحتی شدید شود.
... [مشاهده متن کامل]
- می تواند به معنای یک ضربه جسمی ( مثلاً یک بیماری ناگهانی ) یا ضربه روانی ( مثل شنیدن خبر بد یا تغییر بزرگ در زندگی ) باشد.
- همچنین در محیط های کاری یا سازمانی به معنای مواجهه ناگهانی با شرایط جدید یا بحران است که سیستم یا روند کار را مختل می کند.
- - -
## مثال ها:
- *Losing his job was a real shock to the system. *
( از دست دادن شغلش یک شوک واقعی برای او بود. )
- *The sudden cold weather was a shock to the system after a long summer. *
( هوای سرد ناگهانی بعد از یک تابستان طولانی، یک شوک برای بدن بود. )
- *The company faced a shock to the system when their main supplier went bankrupt. *
( وقتی تأمین کننده اصلی شرکت ورشکسته شد، شرکت با یک شوک جدی مواجه شد. )
- - -
## معادل های فارسی:
- شوک ناگهانی
- ضربه روحی یا جسمی شدید
- تغییر ناگهانی و تأثیرگذار
- ضربه به سیستم ( به صورت استعاری )
.
- این عبارت معمولاً زمانی به کار می رود که یک رویداد یا تغییر ناگهانی باعث ایجاد احساس شوک، سردرگمی یا ناراحتی شدید شود.
... [مشاهده متن کامل]
- می تواند به معنای یک ضربه جسمی ( مثلاً یک بیماری ناگهانی ) یا ضربه روانی ( مثل شنیدن خبر بد یا تغییر بزرگ در زندگی ) باشد.
- همچنین در محیط های کاری یا سازمانی به معنای مواجهه ناگهانی با شرایط جدید یا بحران است که سیستم یا روند کار را مختل می کند.
- - -
## مثال ها:
( از دست دادن شغلش یک شوک واقعی برای او بود. )
( هوای سرد ناگهانی بعد از یک تابستان طولانی، یک شوک برای بدن بود. )
( وقتی تأمین کننده اصلی شرکت ورشکسته شد، شرکت با یک شوک جدی مواجه شد. )
- - -
## معادل های فارسی:
- شوک ناگهانی
- ضربه روحی یا جسمی شدید
- تغییر ناگهانی و تأثیرگذار
- ضربه به سیستم ( به صورت استعاری )
.
تجربه ی یه تغییر ناگهانی و ناخوشایند