• (1)تعریف: (vulgar slang) contemptible or despicable.
• (2)تعریف: of low quality; inferior.
• (3)تعریف: terribly bad; miserable.
جمله های نمونه
1. I'm not going to eat this shitty food.
[ترجمه ندا] من این غذای مزخرف را نمی خورم.
|
[ترجمه گوگل]من قرار نیست این غذای مزخرف را بخورم [ترجمه ترگمان]من این غذای لعنتی را نمی خورم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She's had really shitty treatment from the management.
[ترجمه امین] مدیر رفتار واقعا مزخرفی با او کرده بود.
|
[ترجمه گوگل]او واقعاً رفتار بدی از طرف مدیریت داشته است [ترجمه ترگمان]او با مدیریت مدرسه رفتار کثیفی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Jamie's had a shitty week at work.
[ترجمه Akah] جیمی هفته ی کاری خیلی بدی داشت
|
[ترجمه Akah] جیمی هفته ی کاری مزخرفی داشت
|
[ترجمه گوگل]جیمی هفته بدی را سر کار سپری کرد [ترجمه ترگمان]جیمی یک هفته دیگر سر کار بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. What a shitty way to treat a friend!
[ترجمه ...] چه راه مزخرفی برای رفتار کردن با یه دوست!
|
[ترجمه گوگل]چه رفتار زشتی با یک دوست! [ترجمه ترگمان]چه روش مزخرفی برای درمان یه دوست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Always got the shitty end of the stick, Gerry did.
[ترجمه گوگل]جری این کار را میکرد [ترجمه ترگمان]گری گوری، همیشه از یک تکه چوب مزخرف استفاده می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I head east from Anamosa, feeling too shitty to even pretend otherwise.
[ترجمه گوگل]من از Anamosa به سمت شرق می روم، آنقدر احساس بدی می کنم که حتی نمی توانم خلاف آن را وانمود کنم [ترجمه ترگمان]از Anamosa شرقی به طرف شرق می روم، احساس می کنم که دیگر به نظر نمی رسد که چنین وانمود کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. No wonder I felt so shitty.
[ترجمه ...] جای تعجبی نداره که انقدر احساس مزخرفی داشتم.
|
[ترجمه گوگل]جای تعجب نیست که من اینقدر احساس بدی داشتم [ترجمه ترگمان]تعجبی ندا ره که حالم خیلی بد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Monica and her baby are living in one shitty room, with no place she can cook or anything.
[ترجمه گوگل]مونیکا و نوزادش در یک اتاق مزخرف زندگی می کنند، بدون جایی که او بتواند غذا بپزد یا چیزی [ترجمه ترگمان]مونیکا و بچه اش در یک اتاق مزخرف زندگی می کنند با هیچ جایی که بتونه آشپزی کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The show does look pretty shitty at the moment.
[ترجمه گوگل]نمایش در حال حاضر بسیار مزخرف به نظر می رسد [ترجمه ترگمان]این نمایش در حال حاضر خیلی تخمی به نظر میرسه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Paul's been in a shitty mood all morning.
[ترجمه گوگل]پل تمام صبح در حال بدی بود [ترجمه ترگمان]کل امروز صبح خیلی حال و حوصله داشته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Are you feeling shitty because her death anniversary is coming up?
[ترجمه گوگل]آیا به دلیل نزدیک شدن سالگرد مرگ او احساس خجالتی می کنید؟ [ترجمه ترگمان]احساس بدی داری چون سالگرد مرگش داره میاد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I shouldn't be screwing around with some shitty band anyway.
[ترجمه گوگل]به هر حال من نباید با یک باند گنده سرک بکشم [ترجمه ترگمان]من به هر حال نباید با یه گروه موسیقی آشغال بازی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I don't want your shitty house or your dead grandma.
[ترجمه گوگل]من خانه ی لعنتی و مادربزرگ مرده ات را نمی خواهم [ترجمه ترگمان]من خانه مزخرف تو را نمی خواهم، یا مادربزرگ مرده ت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Whatever shitty duty you're assigned, do it with vigor and pride.
[ترجمه گوگل]هر وظیفهای که به شما محول میشود، آن را با قدرت و سربلندی انجام دهید [ترجمه ترگمان]هر وظیفه ای که به من محول کردید با قدرت و غرور این کار را بکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• (vulgar slang) lousy, rotten, of inferior quality; unpleasant, disagreeable; miserable, bad, wretched if someone describes a thing or person as shitty, they mean that they dislike them or think they are unpleasant; a very rude word used in informal english.
پیشنهاد کاربران
تخمی
عنونه - عنی - گه کاری
چرت و پرت
مزخرف I quit my shitty job yesterday
بی مزه/ بی طعم /بی نمک/ تو دل نرو. . . . . . . . . . . shit ushakh. . . یعنی بچه بی مزه . . . . . . shit shukhlukh. . . یعنی شوخی بی مزه