ship

/ˈʃɪp//ʃɪp/

معنی: هواپیما، جهاز، کشتی، ناو، کشتی هوایی، مرکوب، سفینه، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن
معانی دیگر: کرجی، سوار کشتی کردن، ترابری کردن، حمل کردن، (مثلا هنگام توفان - کشتی) آب گرفتن، آب لبریز کردن، (در کشتی یا قایق) نصب کردن، در جای خود گذاشتن، (برای کار در کشتی) اجیر کردن، ملوان کردن، (با: away یا out و غیره) از شر (کسی یا چیزی) راحت شدن، از سر باز کردن، کشتی بادبان دار (با یک دکل خمیده در جلو و سه دکل بزرگ)، افسران و سرنشینان کشتی، ناویان، هواناو، طیاره، در کشتی خدمت کردن، جاشویی کردن، (s بزرگ) رجوع شود به: argo، کشتی هوایی
ship_
جناب، حضرت، افراد دسته ی بخصوص، - ان، پسوند (اسم ساز):، وضع، حالت، - ی [friendship یا hardship]، رتبه ی، مقام -، - ی [professorship]، مهارت، جربزه، قابلیت [statesmanship]

بررسی کلمه

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: condition; character; quality.

- acquaintanceship
[ترجمه گوگل] آشنایی
[ترجمه ترگمان] آشنایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that exemplifies or possesses (such) a quality or condition.

- fellowship
[ترجمه گوگل] معاشرت
[ترجمه ترگمان] دوستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: office; position.

- apprenticeship
[ترجمه گوگل] دوره کار آموزی
[ترجمه ترگمان] دوره کارآموزی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: art; craft; skill.

- musicianship
[ترجمه ناشناس] نوازندگی
|
[ترجمه گوگل] نوازندگی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a large vessel built to carry people or goods long distances through deep water.
مترادف: liner, vessel
مشابه: argosy, bark, brigantine, craft, ferry, freighter, schooner, steamer, steamship

(2) تعریف: an aircraft; airplane.
مترادف: aircraft, airliner, airplane, airship, plane
مشابه: blimp, craft, dirigible, helicopter, jetliner, turbojet, zeppelin
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ships, shipping, shipped
(1) تعریف: to place on, take on, or transport by ship, truck, or other vehicle.
مشابه: cart, convey, dispatch, ferry, freight, haul, lade, load, move, transport, truck

(2) تعریف: to store in the proper place in a ship.
مشابه: cache, deposit, place, seat, stash, store, stow
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to travel on or board a ship.
مترادف: cruise, sail
مشابه: boat, embark, journey, tour, voyage

(2) تعریف: to enlist one's services on a ship.
مشابه: enlist, enroll, join, register, sign up, volunteer

جمله های نمونه

1. ship ahoy!
هی ! کشتی (پدیدار شد)!

2. ship building
کشتی سازی

3. ship chandler
فروشنده ای که وسایل مورد نیاز ملوانان را می فروشد

4. ship rig
نوع بادبان های کشتی

5. ship out
1- با کشتی سفر کردن،با کشتی رفتن 2- با کشتی فرستادن 3- رفتن،ول کردن و رفتن (به واسطه ی عدم موفقیت و غیره)

6. ship over
در نیروی دریایی نام نویسی کردن،به خدمت نیروی دریایی درآمدن

7. a ship at forty degrees north latitude
کشتی واقع در عرض جغرافیایی (پهنا رج) چهل درجه ی شمالی

8. a ship equipped with every modern means of navigation
کشتی دارای همه گونه وسایل ناوبری جدید

9. a ship freighted with bananas
کشتی که موز بار آن شده است.

10. a ship hove into sight
یک کشتی به معرض دید ما آمد.

11. a ship of 10 meter draft
یک کشتی با آب نشین ده متری

12. a ship running before the wind
یک کشتی که در جلو باد به تندی حرکت می کند

13. a ship sailing under swedish colors
یک کشتی که تحت لوای (یا پرچم) سوئد حرکت می کند

14. a ship standing out of the harbor
یک کشتی در حال خارج شدن از بندرگاه

15. a ship stranded by the storm
کشتی که توفان آنرا به گل نشانده است

16. a ship that draws five meters of water
یک کشتی که آبخور آن پنج متر است.

17. a ship that mounts six cannons
یک کشتی که شش توپ دارد

18. each ship flies its own country's flag
هر کشتی پرچم کشور خود را می افرازد.

19. our ship hugged the coast all the way to alaska
کشتی ما در تمام مسیر آلاسکا در راستای کرانه حرکت می کرد.

20. our ship made slow headway
کشتی ما به آهستگی جلو می رفت.

21. our ship replied to the french ship's signals
کشتی ما به علامت های کشتی فرانسوی پاسخ داد.

22. our ship was detached to guard the harbour
ناو ما برای پاسداری از بندرگاه گسیل شد.

23. that ship was really a picture with all its sails unfurled
آن کشتی با بادبان های گسترده اش واقعا دیدنی بود.

24. the ship berthed two hours ago
کشتی دو ساعت پیش پهلو گرفت.

25. the ship came into dock
کشتی پهلو گرفت.

26. the ship canted over
کشتی چپه شد.

27. the ship carried a crew of twenty and ninety passengers
کشتی بیست ملوان و نود مسافر داشت.

28. the ship crossed the ocean
کشتی از اقیانوس رد شد.

29. the ship had listed to one side and was close to tipping over
کشتی به یک سوخم شده بود و نزدیک بود واژگون شود.

30. the ship is in trim
کشتی ترازمند است (یک وری نیست).

31. the ship is out of trim
کشتی ترازمند نیست (لم داده است).

32. the ship labored in the rough sea
کشتی در دریای متلاطم تقلا می کرد.

33. the ship landed the goods at bushehr
کشتی محمولات را در بوشهر تخلیه کرد.

34. the ship limped into the harbor
کشتی لک لک کنان خود را به بندرگاه رساند.

35. the ship locked into the new canal
کشتی از آب بند وارد آبراه جدید شد.

36. the ship logged 100 miles that day
آن روز کشتی 100 مایل پیمود.

37. the ship made port
کشتی به بندر رسید.

38. the ship nosed its way into the harbor
کشتی رو به جلو وارد لنگرگاه شد.

39. the ship pitched violently in the stormy sea
در دریای طوفانی کشتی بشدت دچار تلاطم شد.

40. the ship put into the bay to avoid the storm
برای احتراز از توفان،کشتی به داخل خلیج رفت.

41. the ship ran aground
کشتی به گل نشست.

42. the ship sank and we weltered in the sea for five days
کشتی غرق شد و ما پنج روز با امواج دریا دست به گریبان بودیم

43. the ship sank in ten minutes
ظرف ده دقیقه کشتی غرق شد.

44. the ship sprang a leak
کشتی سوراخ شد.

45. the ship struck a rock
کشتی به سنگ خورد.

46. the ship was barely visible on the horizon
به سختی می شد کشتی را در افق دید.

47. the ship was being battered by the waves
کشتی داشت زیر کوبش های امواج متلاشی می شد.

48. the ship was carrying arms and about one hundred combatants
کشتی حامل جنگ افزار و حدود صد نفر رزمنده بود.

49. the ship was holed in several places
کشتی در چندین جا سوراخ شده بود.

50. the ship was sound and tight
کشتی بی عیب و بی سوراخ بود.

51. the ship was stemming toward the sunset
کشتی به سوی غروب آفتاب پیش می رفت.

52. the ship was too deep of draught to enter small rivers
آبخور کشتی بیشتر از آن بود که بتواند وارد رودهای کوچک بشود.

53. the ship weathered the cape
کشتی از سمت بادگیر دماغه گذشت.

54. the ship went off course
کشتی از مسیر خود خارج شد.

55. this ship carries live sheep from australia to iran
این کشتی گوسفند زنده از استرالیا به ایران حمل می کند.

56. this ship moves by steam
این کشتی با نیروی بخار حرکت می کند.

57. this ship plies between london and new york
این کشتی بین لندن و نیویورک رفت و آمد می کند.

58. to ship the oars
پاروها را در جای خود قرار دادن

59. abandoning ship
ترک ناو

60. dress ship
(کشتی را) پرچم آذین کردن،بر دکل ها و طناب ها پرچم آویختن

61. sailing ship
کشتی بادبانی،ناو بادبانی

62. a cargo ship
کشتی باری

63. a derelict ship belongs to whoever finds it
کشتی متروکه به هرکس که آن را بیابد تعلق خواهد داشت.

64. a loaded ship
کشتی بار شده

65. a navy ship was sailing by
یک کشتی نیروی دریایی داشت رد می شد.

66. a passenger ship
کشتی مسافربر

67. a sunken ship
کشتی غرق شده

68. a taut ship
کشتی تروتمیز

69. a young ship that goes much faster than submarines
یک کشتی نو که از زیردریایی بسیار تندتر می رود.

70. an ice-bound ship
کشتی یخ گرفته (گیر کرده در یخ)

مترادف ها

هواپیما (اسم)
aircraft, plane, airplane, ship, flying machine, aeroplane

جهاز (اسم)
apparatus, ship, appurtenance, system, dowry

کشتی (اسم)
bottom, vessel, ship, ark, wrestle, hulk, collier, prow

ناو (اسم)
ship, drain, battleship, carina

کشتی هوایی (اسم)
ship, dirigible

مرکوب (اسم)
ship, mount, steed, palfrey

سفینه (اسم)
ship

با کشتی حمل کردن (فعل)
ship

سوار کشتی شدن (فعل)
ship, embark

فرستادن (فعل)
issue, send, dispatch, refer, forward, ship, transmit, send out, despatch, send in

انگلیسی به انگلیسی

• large vessel made for sailing on the sea; aircraft, spacecraft
send, dispatch; transport by ship (or airplane, truck, etc.); put on board a ship; embark, board a ship; travel on a ship; work on a ship
a ship is a large boat which carries passengers or cargo.
if people or things are shipped somewhere, they are sent there by ship or by some other means of transport.
see also shipping.

پیشنهاد کاربران

The ship was used to ferry supplies to Russia during the war
This slang term is commonly used in online communities to refer to sending or delivering something, whether it be a physical item or a message.
اصطلاح عامیانه
ارسال کردن/فرستادن یا ارائه کردن چیزی، خواه یک کالای فیزیکی یا یک پیام در فضای مجازی
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
“I’ll ship the package to you tomorrow. ”
In a discussion about online purchases, someone might say, “I just shipped out the items I sold. ”
A person might ask, “Can you ship me the document via email?”

دوستان واژه ship دارای بسیاری از کالوکیشن هاست، برای نمونه:
1. Cargo ship: کشتی باربری
2. Passenger ship: کشتی مسافربری
3. Warship: کشتی جنگی
4. Shipping company: شرکت حمل و نقل
5. Shipwreck: غرق شدن کشتی
...
[مشاهده متن کامل]

6. Spaceship: فضاپیما
7. Relationship: رابطه یا ارتباط
8. Flagship: کلینک
9. Partnership: شراکت
10. Internship: کارآموزی
11. Relationship: رابطه یا ارتباط
12. Leadership: رهبری
13. Friendship: دوستی
14. Ownership: مالکیت
15. Workmanship: مهارت کاری
16. Sailingship: کشتی بادبانی
17. Cruise ship: کشتی کروز
18. Battleship: کشتی جنگی سنگین
19. Moonship: ماه پیما
20. Fellowship: هم اندیشی یا هم دردی
21. Airship: هواپیما
22. Sponsorship: حمایت مالی یا حمایت از مالی
23. Partnership: شراکت
24. Relationship: رابطه یا ارتباط
25. Membership: عضویت
26. Citizenship: شهروندی
27. Stewardship: نگهداری یا مدیریت مسئولانه
28. Leadership: رهبری
29. Worship: عبادت
30. Internship: کارآموزی
31. Fellowship: هم اندیشی یا هم دردی
32. Authorship: نویسندگی
33. Craftsmanship: صنعت دستی
34. Flagship: کلینک
35. Hardship: سختی یا مشقت
36. Sailingship: کشتی بادبانی
37. Ownership: مالکیت
38. Workmanship: مهارت کاری
39. Covership: پوشش دادن
40. Partnership: شراکت
41. Censorship: سانسور
42. Patriotship: وطن دوستی
43. Courtship: ملاقات عاشقانه
44. Wartimeship: کشتی جنگی در زمان جنگ
45. Ladyship: لیدی شیپ
46. Flagshipservice: خدمات کلینک
47. Readership: خوانندگان
48. Friendshipship: دوستی دوست
49. Friendship service: سرویس دوستی
50. Futureship: قرارداد آینده
51. Sportsmanship: ورزشندگی
52. Scholarship: مورد تحصیلی یا بورسیه
53. Stationship: موقعیت یا محل
54. Craftsmanship: صنعت دستی
55. Stewardship: نگهداری یا مدیریت مسئولانه
56. Ownership: مالکیت
57. Apprenticeship: کارآموزی
58. Readership: خوانندگی
59. Internship: کارآموزی
60. Fireship: کشتی آتش انداز
منبع CHATGPT4. 00

کشتی، حمل کردن
مثال: The cargo ship carried goods across the ocean.
کشتی حمل ونقل، محمولات را از اقیانوس عبور می دهد.
When someone “ships” two people, it means they support or endorse a romantic relationship between them. This term is often used in fandom communities to express excitement or desire for a romantic pairing.
...
[مشاهده متن کامل]

وقتی کسی دو نفر را "ship" می کند، به این معنی است که از رابطه عاشقانه بین آنها حمایت یا آن را تایید می کند. این اصطلاح اغلب در جوامع هوادار برای ابراز هیجان یا تمایل به یک پیوند عاشقانه استفاده می شود.
For instance, if two characters on a TV show have great chemistry, you might say, “I ship them so hard. ”
If someone asks who you think should be in a relationship, you might say, “I totally ship those two. ”
When someone expresses interest in a potential romantic pairing, you might say, “I ship it!”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-youth/
I need to ship this parcel
این بسته رو من باید ارسال کنم/بفرستم
گاهی اوقات سفینه هم معنی میده
drink wagon ( n. )
( US black ) a ship
زوج
مثال: my favorite ship is taekook
معنی: زوج موردعلاقم تهکوک هستن
معنی کلمه ship در کلماتی مثل friendship &internship رو میشه بگید لطفا
به معنای فرستادن
example
i'm so drunk plz ship me home
the ringed prow
کَشتینیدَن.
عقب کشتی Stern
سمت راست کشتی Starboard
سمت چپ کشتی port
وسط کشتی amidship
بارگیری کردن
منتقل کردن
هدایت کردن
عرضه کننده
به معنی تصور کردن دو نفر با هم فرقی نداره که جنس مخالف باشن یا همجنس هم دیگه ( جنسیت مهم نیست ) مثلا من مریم و رضا رو با هم
شیپ می کنم یا مثلا هدیه و مهسا رو ، که شیپ ممکنه در دنیای واقعی ، واقعی باشه یا شایدم تصور
- عملی است که می خواهد دو یا چند شخصیت خیالی یا افراد مشهور در یک رابطه معمولاً عاشقانه به سر ببرند.
- عمل یا رویه بحث ، نوشتن ، یا امید به داشتن رابطه ای عاشقانه بین شخصیت های خیالی ، مانند داستان های هواداری ، یا بین افراد مشهور ، خواه این واقعیت عاشقانه واقعاً در کتاب ، نمایش و غیره باشد ، یا در زندگی واقعی
...
[مشاهده متن کامل]

- . the shipping of TV characters
- . shipping in webcomics

به معنی جفت کردن دوتا جنس مخالف هم هست که بهش میگن شیپ کردن😅
یعنی اینکه مثلا من بگم سارا رو با علی شیپ میکنم یعنی سارا و علی رو باهم یه زوج تصور میکنم.
دو معنی :
۱_کشتی
2_ارسال محموله از طریق دریایی، هواپیما، زمینی ، قطار و . . . 👇
They shipped our furniture from Tennessee.
اون ها اثاثیه منزل ما رو از ایالت تنسی ارسال کردن.
کشتی، ناو، بعضی اوقات به معنای سفینه

زوج
مثال:
My favorite ship is Adrienette
Is shipped with
عرضه شده است.
در معرض فروش گذاشته شدن
The software is due to ship next month
کشتی
ارسال محموله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس