shining

/ˈʃaɪnɪŋ//ˈʃaɪnɪŋ/

معنی: اشراق، بارقه دار، تابش دار، درخشان، تابان، براق، خوشحال، تابناک
معانی دیگر: (مجازی) برجسته، چشمگیر، درخشنده، رخشان، فروزان، فروزنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: shiningly (adv.)
(1) تعریف: emitting or casting back light; radiant.
مشابه: bright, liquid, lustrous, molten, radiant

(2) تعریف: strikingly fine; brilliant; splendid.
مشابه: brilliant, lustrous, radiant

- a shining moment in history
[ترجمه گوگل] لحظه ای درخشان در تاریخ
[ترجمه ترگمان] لحظه ای درخشان در تاریخ،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a shining example
یک نمونه ی برجسته

2. love was shining from her young face
عشق در چهره ی جوان او نمودار بود.

3. snow is shining on the far mountains
برف برروی کوه های دوردست می درخشد.

4. the sun shining through the leaves dappled the ground
خورشید که از لابلای برگ ها می تابید زمین را سایه روشن کرده بود.

5. a pale sun shining through the fog
خورشید کم نوری که از میان مه می تابد

6. he was the shining light of our family
او چشم و چراغ فامیل ما بود.

7. satin is a soft, shining fabric
ساتن پارچه ای نرم و براق است.

8. the smile of the shining sea
شادرویی دریای درخشنده

9. the snow had a shining crust on it
لایه ی درخشانی روی برف را پوشانده بود.

10. there is a light shining in their bedroom
چراغی در اتاق خواب آنان نور می دهد.

11. a table with a smooth shining top
میزی با سطح صاف و براق

12. i reached the window by shining up the tree
با بالا رفتن از درخت به پنجره رسیدم.

13. the floor of the hallway was clean and shining
کف راهرو تمیز و براق بود.

14. the snow ceased and once again the sun is shining
برف بند آمد و بار دیگر خورشید می درخشد.

15. The sun was shining and birds were singing.
[ترجمه نارینا برقی] خورشید می درخشد و پرندگان اواز می خوانند
|
[ترجمه گوگل]خورشید می درخشید و پرندگان آواز می خواندند
[ترجمه ترگمان]خورشید می درخشید و پرندگان آواز می خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The sky was blue and the sun was shining .
[ترجمه گوگل]آسمان آبی بود و خورشید می درخشید
[ترجمه ترگمان]آسمان آبی بود و خورشید می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The moon is shining through the window.
[ترجمه گوگل]ماه از پنجره می درخشد
[ترجمه ترگمان]ماه از پنجره می درخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Although the sun was shining it wasn't very warm.
[ترجمه گوگل]با اینکه خورشید می تابد اما خیلی گرم نبود
[ترجمه ترگمان]اگرچه خورشید می درخشید خیلی گرم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The sunlight shining through the branches made a filigree pattern on the tiles.
[ترجمه گوگل]نور خورشید که از لابه لای شاخه ها می تابد، نقش فیلیگرانی روی کاشی ها ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]نور خورشید که از میان شاخه ها می درخشید، یک الگوی ظریف بر روی کاشی ها به وجود می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The sun was shining brightly.
[ترجمه گوگل]خورشید به شدت می درخشید
[ترجمه ترگمان]خورشید می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشراق (اسم)
shining, illumination, inward light

بارقه دار (صفت)
shining, scintillant, scintillating, sparkling

تابش دار (صفت)
shining

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

تابان (صفت)
light, bright, shining, luminous, brilliant, hot, agleam, incandescent, aglow, fulgent, perfervid

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

خوشحال (صفت)
shining, pleasant, happy, high, vivacious, merry, amused, delighted, glad, cheerful, lucky, fortunate, gleeful, jolly, cheery, sprightly, sunny, joyful, riant, festal, mirthful, felicific, gladsome, lilting, gleesome

تابناک (صفت)
bright, shining, radiant, lucent, luminescent, luminiferous, sunny

انگلیسی به انگلیسی

• glimmering, lustrous, gleaming; bright, radiant, emitting light; excellent, fine
act of polishing, act of brightening, act of making shiny

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Bright
🔘 Luminous
🔘 Radiant
🔘 Dazzling
🔘 Shining
🔘 Gleaming
🔘 Vivid
🔘 Vibrant
🔘 Brilliant
✅ Definition:
👉 Emitting or reflecting a lot of light; vivid and lively.
اشک آلود
Adjective :
Shining example
( مثالِ ) بارز
( مثالِ ) واضح
( مثالِ ) روشن
به عنوان نمونه :
The house is a shining example of Art Deco architecture
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/shining-example
نام داستانی از استفن کینگ که بر اساس آن فیلمی با همین نام و با بازی جک نیکلسون ساخته شده است.
درخشان
من عاشق این واژه ام خیلی قشنگه
تابان، درخشان، درخشنده، نورانی، ساتع کننده نور
تابش
درخشان , تابان , نور افشان , برجسته , فروزان , چشمگیر و درخشنده
درخشنده. تابان
درخشان
نور ( خورشید )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس