sheikh

/ˈʃiːk//ʃeɪk/

معنی: سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده
معانی دیگر: sheik عربی شی

جمله های نمونه

1. the paramount sheikh in that remote desert
عالی مقام ترین شیخ در آن صحرای دور افتاده

2. In the garden at the back, Sheikh had organised a chemistry exhibition.
[ترجمه گوگل]در باغ پشت، شیخ یک نمایشگاه شیمی ترتیب داده بود
[ترجمه ترگمان]شیخ در پشت باغ یک نمایشگاه شیمی را ترتیب داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mahmud was trying to strangle Sheikh.
[ترجمه گوگل]محمود سعی داشت شیخ را خفه کند
[ترجمه ترگمان]محمود سعی داشت شیخ را خفه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a religious sheikh and presided at the mosque the girl's father attended.
[ترجمه گوگل]او یک شیخ مذهبی بود و در مسجدی که پدر دختر در آن حضور داشت، ریاست می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک شیخ مذهبی بود و سرپرستی مسجدی را برعهده داشت که پدر آن دختر در آن شرکت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There the young Sheikh would swim back and forth, back and forth, in a controlled frenzy.
[ترجمه گوگل]در آنجا شیخ جوان با جنون کنترل شده به این سو و آن سو، عقب و جلو شنا می کرد
[ترجمه ترگمان]در آنجا شیخ جوان با عصبانیت کنترل شده و عقب و عقب شنا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A sheikh was summoned and with his authority and before a vast concourse of onlookers the tomb was reopened.
[ترجمه گوگل]شیخی احضار شد و با اقتدار او و پیش از انبوهی از بینندگان قبر بازگشایی شد
[ترجمه ترگمان]یکی از شیوخ با قدرت خود احضار شد و قبل از جمع کثیری از تماشاچیان، مقبره مجددا باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Sheikh motioned us to sit down, left his men outside, and picked up the phone on the table.
[ترجمه گوگل]شیخ به ما اشاره کرد که بنشینیم، افرادش را بیرون گذاشت و تلفن روی میز را برداشت
[ترجمه ترگمان]شیخ به ما اشاره کرد که بنشینیم، مردانش را بیرون گذاشت و گوشی را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Sheikh Osman sat on, relaxed now.
[ترجمه گوگل]شیخ عثمان نشست و اکنون آرام بود
[ترجمه ترگمان]شیخ عثمان هم اکنون آرام نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. For Sharm el Sheikh is a boom town.
[ترجمه گوگل]برای شرم الشیخ یک شهر پررونق است
[ترجمه ترگمان]زیرا شرم الشیخ شهر رونق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Looking after Sheikh al Hassan's bloodstock interests.
[ترجمه گوگل]رسیدگی به منافع خونبار شیخ الحسن
[ترجمه ترگمان]به دنبال منافع bloodstock شیخ حسن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many around Sharm el Sheikh are already above that threshold.
[ترجمه گوگل]بسیاری از اطراف شرم الشیخ در حال حاضر بالاتر از این آستانه هستند
[ترجمه ترگمان]بسیاری در اطراف شرم الشیخ در حال حاضر بالای این آستانه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Raimondo, the designer, was frantic; an oil-rich sheikh was coming in for a private showing with his wives.
[ترجمه گوگل]رایموندو، طراح، عصبانی بود یک شیخ نفت خیز برای یک نمایش خصوصی با همسرانش می آمد
[ترجمه ترگمان]Raimondo، طراح، عصبانی بود؛ یک شیخ ثروتمند نفت خیز برای یک نمایش خصوصی با همسران خود به آنجا می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Religion reform Movement initiated by wahab sheikh is called the forerunner of Modern Islamic Renaissance movement.
[ترجمه گوگل]نهضت اصلاح دینی که توسط شیخ وهاب آغاز شد، پیشرو جنبش نوزایی اسلامی نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]جنبش اصلاح دین با وهاب شیخ، آغاز جنبش مدرن اسلامی خوانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ahmed Omar Saeed Sheikh, Pearl's confessed kidnapper, was the front man in Nuss'1994 abduction, too.
[ترجمه گوگل]احمد عمر سعید شیخ، رباینده اعتراف شده مروارید، مرد اصلی ربوده شدن نوس در سال 1994 نیز بود
[ترجمه ترگمان]احمد عمر سعید شیخ، پرل، به kidnapper اعتراف کرد و در آدم ربایی سال ۱۹۹۴ در front ۱۹۹۴ دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Before and after treatment, GCS, FMA, Barthel and Sheikh were assessed and compared.
[ترجمه گوگل]قبل و بعد از درمان، GCS، FMA، Barthel و Sheikh مورد بررسی و مقایسه قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]قبل و بعد از درمان، GCS، FMA، barthel و شیخ ارزیابی و مقایسه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

رئیس قبیله (اسم)
chieftain, sheik, sheikh

مرشد (اسم)
general, sheikh

شیخ (اسم)
sheik, sheikh, hierarch, patriarch

رئیس خانواده (اسم)
sheik, sheikh, patriarch

انگلیسی به انگلیسی

• leader, chief, tribal patriarch (in islamic countries)
a sheikh is an arab chief or ruler.

پیشنهاد کاربران

بپرس