sheik

/ˈʃiːk//ʃeɪk/

معنی: سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده
معانی دیگر: sheikh عربی شی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the leader of an Arab community or tribe.

(2) تعریف: a Muslim religious leader.

جمله های نمونه

1. We were greatly honoured that Sheik Hasina took the trouble to visit us.
[ترجمه گوگل]برای ما بسیار مفتخر بود که شیخ حسینه زحمت زیارت ما را کشید
[ترجمه ترگمان]خیلی افتخار می کردیم که شیخ Hasina برای دیدن ما دردسر درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Attorneys for Sheik Sultan did not return telephone messages left at their offices on Wednesday.
[ترجمه گوگل]وکلای شیخ سلطان پیام های تلفنی که روز چهارشنبه در دفترشان گذاشته شده بود را پس ندادند
[ترجمه ترگمان]وکلای شیخ سلطان پیام های تلفنی را که روز چهارشنبه در دفاتر خود باقی گذاشته بودند باز نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The question is how the sheik plans to wield that power, and to what end.
[ترجمه گوگل]سوال این است که شیخ چگونه قصد دارد از این قدرت استفاده کند و به چه منظوری
[ترجمه ترگمان]سوال این است که آیا این شیخ قصد دارد این قدرت را به عمل آورد و تا چه حد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was the secretary to Sheik Asball Hasseinen: the man she'd gobbled to get the information that brought her here.
[ترجمه گوگل]منشی شیخ اسبال حسینن بود: مردی که او برای به دست آوردن اطلاعاتی که او را به اینجا آورده بود، بلعیده بود
[ترجمه ترگمان]منشی شیخ Asball بود؛ مردی که او gobbled بود تا اطلاعاتی را که او را به اینجا اورده بود به دست بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The suit further alleges that the sheik reneged on repeated oral pledges to provide for her long-term care.
[ترجمه گوگل]در این شکایت ادعا شده است که شیخ از قول های مکرر شفاهی خود برای تأمین مراقبت های طولانی مدت خود سر باز زد
[ترجمه ترگمان]این دادخواست همچنین نشان می دهد که این شیخ تعهدات شفاهی مکرری را برای تامین مراقبت های طولانی مدت اش انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A representative for the sheik could not immediately be reached late Sunday.
[ترجمه گوگل]در اواخر روز یکشنبه بلافاصله نمی توان با نماینده شیخ تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]تا اواخر روز یکشنبه، نماینده ای برای این \"شیخ\" نمی توانست به این شهر دسترسی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For example, Sheik Amar (Alfred Molina), the tax-resisting renegade, provides some comic relief with his illegal ostrich races, his black market double-dealing, and his speeches.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، شیخ عمار (آلفرد مولینا)، مرتد مقاومت در برابر مالیات، با نژادهای غیرقانونی شترمرغ، معامله دوگانه در بازار سیاه و سخنرانی هایش کمی تسکین می دهد
[ترجمه ترگمان]برای مثال، شیخ عمر (آلفرد مولینا)، مالیات بر پایه مالیات، برخی از کمک های خنده دار را با نژاد غیر قانونی شتر مرغ، بازار سیاه او، و سخنرانی های وی فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The secular, left-of-center party, led by Sheik Hasina, captured about 230 of the parliament's 300 seats.
[ترجمه گوگل]حزب سکولار و چپ میانه به رهبری شیخ حسینه حدود 230 کرسی از 300 کرسی پارلمان را تصاحب کرد
[ترجمه ترگمان]حزب سکولار، چپ گرا، به رهبری شیخ Hasina، حدود ۲۳۰ کرسی از ۳۰۰ صندلی پارلمان را بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sheik in particular caused a slight stir and buzz.
[ترجمه گوگل]شیخ مخصوصاً غوغا و غوغایی به پا کرد
[ترجمه ترگمان]این \"شیخ\" به طور خاص باعث ایجاد جنب و جوش و همهمه خفیفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The sheik treated him as a friend and an equal.
[ترجمه گوگل]شیخ با او مانند دوست و همتا رفتار می کرد
[ترجمه ترگمان]این دختر با او به عنوان دوست و برابر رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Besides a Bayern delegation, the Sheik also met representatives of Olympique Marseille and Benfica Lisbon.
[ترجمه گوگل]شیخ علاوه بر هیئت بایرن، با نمایندگان المپیک مارسی و بنفیکا لیسبون نیز دیدار کرد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر یک هیات آلمانی، شیخ همچنین نمایندگانی از المپیک مارسی و Benfica لیسبون را نیز ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It also said that she was to stand no nonsense from Sheik Hasseinen's messenger.
[ترجمه گوگل]همچنین می‌گفت که او نباید هیچ حرف مزخرفی را از رسول شیخ حسینن تحمل کند
[ترجمه ترگمان]همچنین گفته بود که او نباید از طرف شیخ Hasseinen بی معنی به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A quadriplegic who is nearly deaf and has failing eyesight, the 61-year-old sheik would seem to be powerless.
[ترجمه گوگل]شیخ 61 ساله که تقریباً ناشنوا و ضعیف است، به نظر می رسد که یک شیخ چهار پلژی ناتوان است
[ترجمه ترگمان]A که تقریبا ناشنوا است و بینایی خود را از دست می دهد، این شیک ۶۱ ساله نمی تواند ضعیف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Often a parody of what people think of as silent movie acting, Valentino became an exotic heart-throb with gleaming eyes and flaring nostrils, in The Sheik, Blood and Sand and Monsieur Beaucaire.
[ترجمه گوگل]والنتینو که اغلب تقلید از آنچه مردم به عنوان بازیگری در فیلم صامت تصور می‌کنند، در فیلم‌های «شیخ»، «خون و شن» و «موسیو بوکر» به یک قلب تپنده عجیب و غریب با چشم‌های درخشان و سوراخ‌های بینی درخشان تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]اغلب به تقلید از آنچه مردم درباره فیلم های صامت خود فکر می کنند، Valentino با چشم های درخشان و منخرین خیره کننده، The، خون و مسی و بکر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

رئیس قبیله (اسم)
chieftain, sheik, sheikh

شیخ (اسم)
sheik, sheikh, hierarch, patriarch

رئیس خانواده (اسم)
sheik, sheikh, patriarch

انگلیسی به انگلیسی

• leader, chief, tribal patriarch (in islamic countries)

پیشنهاد کاربران

بپرس