shaving

/ˈʃeɪvɪŋ//ˈʃeɪvɪŋ/

معنی: اصلاح، تراشه، تراش، صورت تراشی، چیز تراشیده، چیز تراشیده
معانی دیگر: ریش تراشی، ریش زنی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a very thin slice or shaved-off piece, as of wood; sliver.

(2) تعریف: the action of someone or something that shaves.

جمله های نمونه

1. my shaving things
لوازم ریش تراشی من

2. a brushless shaving cream
خمیر ریش تراشی که نیازی به فرچه ندارد

3. he nicked himself while shaving
او موقع ریش تراشی صورت خود را کمی برید.

4. Use hair spray after shaving, all right ?
[ترجمه گوگل]بعد از اصلاح از اسپری مو استفاده کنید، خوب است؟
[ترجمه ترگمان]بعد از اصلاح صورت، از اسپری مو استفاده کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You must have cut yourself when shaving this morning.
[ترجمه گوگل]حتماً امروز صبح هنگام اصلاح صورت خود را بریده اید
[ترجمه ترگمان]امروز صبح باید خودت را اصلاح می کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I nicked my chin while shaving.
[ترجمه گوگل]موقع اصلاح به چانه ام نیش زدم
[ترجمه ترگمان]موقع اصلاح چانه، چانه ام را سوراخ کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His shaving mirror was covered with condensation.
[ترجمه گوگل]آینه اصلاح او با تراکم پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]آیینه shaving از condensation پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mike cut himself shaving.
[ترجمه گوگل]مایک در حال تراشیدن خود را برید
[ترجمه ترگمان]مایک خودشو اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He cut himself shaving.
[ترجمه گوگل]خودش را در حال تراشیدن برید
[ترجمه ترگمان]اون موقع اصلاح خودشو اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Shaving off his beard changed his appearance dramatically.
[ترجمه گوگل]تراشیدن ریش ظاهر او را به طرز چشمگیری تغییر داد
[ترجمه ترگمان]ریش خود را به طرز چشمگیری تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He cut himself/his face shaving.
[ترجمه گوگل]او خودش را برید / اصلاح صورتش
[ترجمه ترگمان]صورتش را اصلاح کرد و صورتش را اصلاح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He came across the man shaving alfresco.
[ترجمه گوگل]او با مردی روبرو شد که در حال تراشیدن در فضای باز بود
[ترجمه ترگمان]اون از طرف مردی که alfresco رو اصلاح می کرده اومد بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He's grown a beard to save shaving.
[ترجمه گوگل]او برای نجات از اصلاح ریش گذاشته است
[ترجمه ترگمان]اون ریش داره که ریش تراشی رو نجات بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most men hate the bother of shaving.
[ترجمه گوگل]اکثر مردان از زحمت اصلاح متنفرند
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردها از زحمت اصلاح شدن متنفرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

تراشه (اسم)
shaving, sliver, foil, ribbon, chip, splinter, splint, excelsior, swarf, flinders, paring

تراش (اسم)
scratch, shaving, shave, excoriation, rasure, exfoliation

صورت تراشی (اسم)
shaving

چیز تراشیده (اسم)
shaving

چیز تراشیده (صفت)
shaving

تخصصی

[سینما] پاک کردن

انگلیسی به انگلیسی

• removal of body hair with a razor; cutting of thin slices; thin slice
you use shaving to describe things that people use when they shave.
shavings are small, very thin pieces cut from something such as wood.
see also shave.

پیشنهاد کاربران

بپرس