مثال؛
I need to shave off a few minutes from my presentation to fit within the time limit.
I’ve been working hard to shave off a few pounds before my vacation.
I’m trying to shave off some unnecessary expenses to save more money.
کوچکتر شدن، کمتر کردن، کنده شدن چیزی از چیز دیگر
کوتاه کردن، کم کردن ( مو ، زمان تلف شده ، هزینه ها و . . . )
اصلاح کردن، زدن ( سبیل )
He shaved off his mustache.
مثلا:
وفق قانون جدید، چهار صفر از پولهای رایج کشور حذف خواهد شد ( به منظور کاهش مقدار نقدینگی ) .
در واقع اصطلاح shave off ، اصلاح جریان نقد را در این جمله می رساند.