shatter

/ˈʃætər//ˈʃætə/

معنی: قطعات شکسته، خرد کردن، داغان کردن، شکستن
معانی دیگر: (در اثر ضربه یا انفجار و غیره) خرد کردن یا شدن، داغون کردن یاشدن، خرد و خاک شیر کردن، متلاشی کردن یا شدن، درب و داغون کردن یا شدن، درهم کوبیدن، از هم پاشیدن، به هم پاشیدن، (جمع) قطعات شکسته، (در اصل) پراکندن، پخش کردن، درجمع قطعات شکسته

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shatters, shattering, shattered
(1) تعریف: to break (something) suddenly, esp. into small pieces.
مترادف: break, shiver, smash
مشابه: burst, bust, dash, disintegrate, fragment, pulverize, splinter

- The baseball shattered the car's windshield.
[ترجمه s.f.a] توپ بسیسبال شیشه ی اتوموبیل را شکست
|
[ترجمه گوگل] بیسبال شیشه جلوی ماشین را شکست
[ترجمه ترگمان] توپ بیسبال اتومبیل اتومبیل را خرد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to destroy completely.
مترادف: demolish, destroy, ruin, wreck
مشابه: annihilate, break, damage, dash, devastate, impair, injure, pulverize, smash

- The disease shattered the child's health.
[ترجمه گوگل] این بیماری سلامت کودک را به هم ریخت
[ترجمه ترگمان] این بیماری سلامت کودک را متلاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These rumors will shatter your reputation.
[ترجمه گوگل] این شایعات شهرت شما را از بین می برد
[ترجمه ترگمان] این شایعه شهرت شما رو نابود می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His rejection from law school shattered his dream.
[ترجمه گوگل] طرد شدن او از دانشکده حقوق رویای او را در هم شکست
[ترجمه ترگمان] رد شدن او از مدرسه قانون خواب او را درهم شکسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shatteringly (adv.), shatterer (n.)
• : تعریف: to be broken into small pieces.
مترادف: break, shiver, sunder
مشابه: bust, disintegrate, fragment, smash, splinter

- The mirror shattered.
[ترجمه گوگل] آینه شکست
[ترجمه ترگمان] آینه خرد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the windshield of a car does not shatter easily
پنجره ی جلوی اتومبیل به آسانی خرد نمی شود.

2. Spring walked along with the shatter, in the summer threw over a body's green leaf to jump in the warm braw is walking.
[ترجمه گوگل]بهار همراه با خرد راه می رفت، در تابستان پرتاب بیش از برگ سبز بدن به پرش در پیشانی گرم راه رفتن است
[ترجمه ترگمان]بهار همراه با ریزش باران شروع به قدم زدن کرد و در تابستان برگ سبز یک بدن را به هوا پرتاب کرد تا در هوای گرم جست وخیز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. What he said made her shatter.
[ترجمه گوگل]حرفی که زد او را متلاشی کرد
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت باعث شد خرد بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This type of glass won't shatter no matter how hard you hit it.
[ترجمه مسحن] این نوع شیشه شککنده نیست و اهمیتی ندارد چه قدر محکم به آن ضربه بزنی
|
[ترجمه گوگل]این نوع شیشه هر چقدر هم که به آن ضربه بزنید، خرد نمی شود
[ترجمه ترگمان]این نوع شیشه هیچ اهمیتی ندارد که چقدر محکم به آن ضربه زدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. 'I hate to shatter your illusions,' he said.
[ترجمه گوگل]او گفت: من از درهم شکستن توهمات متنفرم
[ترجمه ترگمان]گفت: من از خرد کردن توهمات شما نفرت دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She would shatter the Bug's eardrum.
[ترجمه گوگل]او پرده گوش حشره را می شکست
[ترجمه ترگمان]او پرده گوش حشره را درهم می شکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Maybe the stilettos are designed to shatter the glass ceiling, or at least to scratch it.
[ترجمه گوگل]شاید رکاب‌ها برای شکستن سقف شیشه‌ای یا حداقل برای خراشیدن آن طراحی شده باشند
[ترجمه ترگمان]شاید کفش های خنجری برای خرد کردن سقف شیشه ای طراحی شده اند، یا حداقل برای خراش انداختن آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If governments really want to shatter the world economy, January 1991 would be an unusually good time to start.
[ترجمه گوگل]اگر دولت‌ها واقعاً می‌خواهند اقتصاد جهانی را متلاشی کنند، ژانویه 1991 زمان بسیار خوبی برای شروع خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر دولت واقعا بخواهد اقتصاد جهان را از بین ببرد، ژانویه ۱۹۹۱ زمان بسیار مناسبی برای شروع خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He sincerely believed that he would shatter like glass.
[ترجمه گوگل]او صمیمانه معتقد بود که مانند شیشه خواهد شکست
[ترجمه ترگمان]او صادقانه معتقد بود که می تواند مثل شیشه خرد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She heard teeth shatter under the impact, saw one of them driven through his top lip.
[ترجمه گوگل]او صدای خرد شدن دندان ها را در اثر ضربه شنید، دید که یکی از آنها از لب بالایی او رانده شده است
[ترجمه ترگمان]صدای دندان هایش را شنید که زیر ضربه خرد شد، یکی از آن ها را دید که از بالای لب تاپ او رد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let us not shatter that illusion for a week or so.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید این توهم را برای یک هفته یا بیشتر از بین نبریم
[ترجمه ترگمان]بگذار تا یک هفته دیگر این توهم را خرد نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It would shatter the illusion he was trying to create of having a unique grasp of this new warrant business.
[ترجمه گوگل]این توهمی را که او سعی در ایجاد درک منحصر به فرد از این کسب و کار ضمانت نامه جدید داشت، از بین می برد
[ترجمه ترگمان]این توهم را از بین خواهد برد که او سعی دارد از این مجوز رسمی جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A dropped pin would shatter the silence in bars during televised lottery draws.
[ترجمه گوگل]یک سنجاق رها شده، سکوت میله‌ها را در طول قرعه‌کشی‌های تلویزیونی از بین می‌برد
[ترجمه ترگمان]یک پین از دست رفته سکوت را در طول قرعه کشی تلویزیون از بین می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Residents say that the new development would shatter the peace of their area.
[ترجمه گوگل]ساکنان می گویند که توسعه جدید آرامش منطقه آنها را از بین می برد
[ترجمه ترگمان]ساکنان می گویند که توسعه جدید باعث از بین رفتن آرامش منطقه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعات شکسته (اسم)
shatter, flinders

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

داغان کردن (فعل)
batter, shatter

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

تخصصی

[خاک شناسی] خردشدن

انگلیسی به انگلیسی

• break to pieces, splinter, smash; be broken into pieces; damage, harm; ruin, destroy
if something shatters, it breaks into a lot of small pieces.
if something shatters your beliefs or hopes, it destroys them.
if someone is shattered by an event, it shocks and upsets them.
see also shattered, shattering.

پیشنهاد کاربران

دربارۀ تصور و اندیشه اگر باشد؛ /نقش بر آب کردن/ هم معنی می دهد.
در هم شکستن
خرد شدن / شکستن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : shatter
✅️ اسم ( noun ) : shatter
✅️ صفت ( adjective ) : shattered / shattering
✅️ قید ( adverb ) : shatteringly
شکتن ، خرد شدن ، خرد کردن ، داغون کردن ، داغون شدن
since the window was not made of safety glass , it shattered into large pieces
چون پنجره ها از شیشه نشکن ساخته نشده بود به تیکه های بزرگی شکست ( خرد شد )
داغون شدن - زیر و رو شدن
figuratively
Thirty days ago our world shattered, our beloved aunt left us
30 روز قبل دنیای ما زیر و رو شد عمه عزیزمون ما رو فوت کرد
break
batter
داغون کردن
از پا افتادن
break into little pieces.
از بین بردن
خرد کردن شدن نابود کردن
he threw a stone & shattered the nextdoor's window
reign of roman empire shattered some people's life
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس