sharply

/ˈʃɑrpli//ˈʃɑrpli/

بزیرکی، بطور تیز، تند، سخت، با صراحت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: quickly and suddenly.

- The road curves sharply to the right here.
[ترجمه مهناز] اینجا جاده بصورت تند و تیز به راست میپیچد
|
[ترجمه گوگل] در اینجا جاده به شدت به سمت راست منحنی می شود
[ترجمه ترگمان] جاده به تندی به سمت راست می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a sharply dressed man
یک مرد خوش لباس

2. the most sharply etched character in the story
شخصیت داستان که از همه واضح تر تصویر شده است

3. people's savings rose sharply
پس اندازهای مردم ناگهان زیاد شد.

4. the road ascends sharply all the way to the summit
جاده تا سر کوه با شیب تند ادامه دارد.

5. the driver cut the wheel sharply
راننده فرمان را به سرعت چرخاند.

6. here the road turns and pitches sharply
در اینجا جاده می پیچد و شدیدا سرازیر می شود.

7. the roof of this house pitches sharply
بام این خانه شیب تندی دارد.

8. these lines run parallel and then suddenly diverge sharply
این خطوط موازی پیش می روند ولی ناگهان منشعب می شوند.

9. The manager rebuked the salesgirl sharply for being rude to customers.
[ترجمه گوگل]مدیر به شدت دختر فروشنده را به خاطر بی ادبی با مشتریان سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر عامل salesgirl را به خاطر بی ادبی نسبت به مشتریان سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. 'Is there a problem?' he asked sharply.
[ترجمه گوگل]آیا مشکلی وجود دارد؟ با تندی پرسید
[ترجمه ترگمان]مشکلی هست؟ با لحن تندی پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our share of the market has decreased sharply this year.
[ترجمه گوگل]سهم ما از بازار امسال به شدت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]سهم ما از این بازار در سال جاری به شدت کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. House prices are expected to rise sharply.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود قیمت مسکن به شدت افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که قیمت خانه به شدت افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She prodded me sharply in the ribs.
[ترجمه گوگل]او به شدت مرا به سمت دنده ها سوق داد
[ترجمه ترگمان]او به تندی مرا در دنده عقب هل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The car swerved sharply to avoid the dog.
[ترجمه گوگل]ماشین برای فرار از سگ به شدت منحرف شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سرعت چرخید تا از سگ دور شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The price of oil has risen sharply.
[ترجمه گوگل]قیمت نفت به شدت افزایش یافته است
[ترجمه ترگمان]قیمت نفت به شدت بالا رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Inflate your life jacket by pulling sharply on the cord.
[ترجمه گوگل]جلیقه نجات خود را با کشیدن شدید بند ناف باد کنید
[ترجمه ترگمان] کتت رو با زور به سیم وصل کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The fighting in the area has intensified sharply.
[ترجمه گوگل]درگیری در این منطقه به شدت تشدید شده است
[ترجمه ترگمان]درگیری در این منطقه به شدت افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She pressed her foot down sharply on the brake pedal.
[ترجمه گوگل]پایش را به شدت روی پدال ترمز فشار داد
[ترجمه ترگمان]او پایش را روی پدال ترمز فشار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The only time we sharply disagreed was over the children's education.
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ما به شدت با هم اختلاف نظر داشتیم بر سر تحصیل بچه ها بود
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که ما به شدت مخالف بودیم، در مورد آموزش کودکان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• severely, harshly; aggressively; attentively; suddenly; clearly; with a sharp edge, with a point

پیشنهاد کاربران

معنای دوستمون
۱ ) به وضوح - آشکارا
۲ ) به طور ناگهانی - به شدت - یکدفعه - به سرعت
💠 Sharply lower profit has led the company to begin an aggressive cost - cutting plan
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sharpen
✅️ اسم ( noun ) : sharpness / sharpener / sharps
✅️ صفت ( adjective ) : sharp
✅️ قید ( adverb ) : sharply / sharp / sharpish
● به طور سریع، شدید و ناگهانی
● بی پرده و بی تعارف
sharply ( adv ) = شدیداً، به شدت/به طور ناگهان، تند، یک مرتبه، به سرعت، سریعاً، زود/با خشونت، با شدت لحن، با تندی/تیز، نوک تیز/دقیق ( sharply focused = تنظیم دقیق ) /به وضوح، به طور واضح، به طور شفاف، آشکار/شیک، مد روز
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف است با کلمه : quickly ( adv )
a sharply pointed nail = میخ نوک تیز
a sharply - worded letter of complaint = نامه شکایت با واژه های تند
a sharply focused photograph = یک عکس با زوم دقیق
to be sharply dressed = شیک پوشیدن
examples:
1 - My mouth stings sharply.
دهانم به شدت می سوزد.
2 - Sales sharply declined last month.
فروش در ماه گذشته به شدت کاهش یافت.
3 - Inflation has risen/fallen sharply.
تورم به شدت افزایش/کاهش یافته است.
4 - His health improved/deteriorated sharply this week.
وضعیت سلامتی وی در این هفته به شدت بهبود یافت/بدتر شد.
5 - He spoke sharply to his daughter.
تند با دخترش صحبت کرد.
6 - The police have been sharply criticized for their handling of the situation.
پلیس به دلیل برخورد با این وضعیت به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
7 - We have sharply differing views.
ما دیدگاه های به طور واضح متفاوتی داریم.
8 - Her ears are sharply attuned to her baby's cry.
گوشهایش سریعاً به گریه نوزادش اخت پیدا کرده است. ( به معنای اینکه سریع متوجه می شود )
9 - Interest rates rose sharply last month.
نرخ بهره ماه گذشته به طور ناگهانی افزایش یافت.
10 - The current government has sharply criticized the court.
دولت فعلی به شدت لحن از دادگاه انتقاد کرده است.
11 - We have sharply differing views on this issue.
ما نظرات به طور واضح متفاوتی درباره این موضوع داریم.
12 - Dealer sales fell sharply in August.
فروش نمایندگی ها در ماه اوت به به طور ناگهانی کاهش یافت.
13 - I wrote them a sharply - worded letter of complaint.
من یک نامه شکایت با کلمات تند برای آنها نوشتم.
14 - Some lawmakers sharply criticized the proposal.
برخی از نمایندگان مجلس به لحنی تند از این پیشنهاد انتقاد کردند.

شارپ و مشتقاتش بیشتر �تیز� معنی میدن و حکایت از �تیزی� دارن. بنابراین برحسب متن یا گفتار طرف، اگه واسه نمودار به کار بره مثلاً میگیم" با شیب تیزی" افزایش یا کاهش داشته، اگه واسه لباس و تریپ به کار رفته
...
[مشاهده متن کامل]
به خطوط اتوی لباس برمیگرده یعنی اتوی سفتی خورده به گونه ای که فی المثل خط اتوش هندونه را قاچ میزنه!

با خشونت
تند تند
به تندی، به شدت، شدیدا
Otley Spock sharply to tennison آتلی به صورت واظه و بی پرده صحبت میکرد
1 ) به وضوح، آشکارا 2 ) به طور ناگهانی، به شدت، یکدفعه، به سرعت
به زیرکی، به سرعت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس