فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )حالات: sharpens, sharpening, sharpened مشتقات: sharpener (n.)
• : تعریف: to make or become sharp or sharper. • متضاد: blunt, dim, dull • مشابه: acuminate, grind, hone, strop, whet
جمله های نمونه
1. to sharpen a knife
چاقو تیز کردن
2. to sharpen a pain
درد را شدید کردن
3. to sharpen a pencil
مدادی را تیز کردن
4. to sharpen one's appetite
(مجازی) اشتهای کسی را تحریک کردن
5. Our cat likes to sharpen her claws on the legs of the dining table.
[ترجمه گوگل]گربه ما دوست دارد پنجه هایش را روی پاهای میز غذا تیز کند [ترجمه ترگمان]گربه ما دوست دارد پنجه هایش را به پای میز غذا خوری تیز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. When you sharpen a pencil, you make chips.
[ترجمه گوگل]وقتی مداد را تیز می کنید، تراشه درست می کنید [ترجمه ترگمان]وقتی مداد رو تیز می کنی چیپس درست می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We'll need to sharpen our wits if we're going to defeat Jack's team.
[ترجمه گوگل]اگر میخواهیم تیم جک را شکست دهیم، باید عقل خود را تیز کنیم [ترجمه ترگمان]اگر می خواهیم تیم جک را شکست بدهیم باید wits را تیز کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He needs to sharpen up before the Olympic trials.
[ترجمه شفیعی] لازم است که اوقبل از مسابقان المپیک مهارت هایش را بالاتر ببرد
|
[ترجمه گوگل]او باید قبل از آزمایشات المپیک تیز کند [ترجمه ترگمان]او باید قبل از مسابقات المپیک خودش را تیز کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The training is designed to sharpen the fighter's reflexes.
[ترجمه گوگل]این آموزش برای تیز کردن رفلکس های جنگنده طراحی شده است [ترجمه ترگمان]این آموزش برای تیز کردن عکس العمل جنگنده طراحی شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. There is a need to sharpen the focus of the discussion.
[ترجمه گوگل]نیاز به تشدید تمرکز بحث وجود دارد [ترجمه ترگمان]نیاز به تیز کردن تمرکز بحث وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. If the company doesn't sharpen up soon, it will go out of business.
[ترجمه شفیعی] اگر شرکت توانایی هایش را به زودی افزایش ندهد. از بازار بیرون خواهد رفت.
|
[ترجمه گوگل]اگر شرکت به زودی رشد نکند، از بین خواهد رفت [ترجمه ترگمان]اگر شرکت به زودی آن را تیز نکند، از کار خارج خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He started to sharpen his knife.
[ترجمه گوگل]شروع کرد به تیز کردن چاقویش [ترجمه ترگمان]شروع به تیز کردن چاقویش کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You can sharpen your skills with rehearsal.
[ترجمه شفیعی] شما می توانید با تمرین مهارت هایتان را افزایش دهید.
|
[ترجمه گوگل]با تمرین می توانید مهارت های خود را تقویت کنید [ترجمه ترگمان]شما می توانید مهارت خود را با تمرین تیز کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The course will help students sharpen their writing skills.
[ترجمه گوگل]این دوره به دانش آموزان کمک می کند تا مهارت های نوشتاری خود را تقویت کنند [ترجمه ترگمان]این درس به دانش آموزان کمک خواهد کرد تا مهارت های نوشتاری خود را افزایش دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She attends regular training weekends to sharpen her skills.
[ترجمه گوگل]او در تعطیلات آخر هفته به طور منظم در تمرین شرکت می کند تا مهارت های خود را تقویت کند [ترجمه ترگمان]او در اواخر هفته در آموزش منظم شرکت می کند تا مهارت های خود را تشدید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
تند کردن (فعل)
accelerate, sharpen
تیز کردن (فعل)
grind, sharp, sharpen, point, keen, whet, strap
تقلب کردن (فعل)
sharpen, nobble
تیز شدن (فعل)
sharpen, peak
نوک تیز کردن (فعل)
sharpen
تخصصی
[کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. این فیلتر برای وضوح تصویر لکه دار مفید است. ( توقع معجزه نداشته باشید؛ کامپیوتر قادر به محاسبه ی اطلاعاتی در تصویر اصلی نیست، نمی باشد). اگر از این فیلتر استفاده ی زیادی شود، نظم ظاهری سلولهای تصویری به هم می ریزد، زیرا این فیلتر با افزایش تفاوت میان سلولهای تصویری مجاور کار می کند. نگاه کنید به pixelate .
انگلیسی به انگلیسی
• make sharp, make pointed; be sharpened if you sharpen an object, you make its edge very thin or you make its end pointed. if your senses or abilities sharpen or if you sharpen them, you become quicker at thinking or at noticing things, or better at your particular skill. if disagreements or differences between people sharpen or if something sharpens them, they increase; a formal use. if your voice sharpens or if you sharpen it, you begin to speak more angrily and quickly. if you sharpen a knife or other tool up, you make its edge thinner or make its end more pointed. if someone sharpens up their image, performance, or opinion, or if it sharpens up, it becomes better or more clearly defined.
پیشنهاد کاربران
To improve or enhance a skill or ability through practice or refinement. “Sharpen” often implies the act of making something more precise or effective. بهبود دادن یا تقویت کردن یک مهارت یا توانایی از طریق تمرین یا اصلاح. ... [مشاهده متن کامل]
اغلب به معنای دقیق تر یا مؤثرتر کردن چیزی است. مثال؛ I need to sharpen my knife skills. In a conversation about problem - solving, someone might suggest, “Sharpen your critical thinking skills to find the best solution. ” A basketball coach might encourage players to “sharpen their shooting accuracy” during practice.
sharpen 3 ( v ) =to become or make sth better, more skillful, more effective, etc. than before, e. g. He needs to sharpen up before the Olympic trials. She's taking a class to sharpen her skills.
sharpen 2 =to make a disagreement between people, or an issue on which people disagree, clearer and likely to produce a result, e. g. There is a need to sharpen the focus of the discussion.
sharpen 1 ( v ) ( ʃɑrpən ) =to make sth sharper; to become sharper, e. g. She sharpened her pencils and started drawing. sharpener ( n ) ( ʃɑrpənər ) =a tool or machine that makes things sharp
دقیق کردن
معنی مهمی که توی writing بدرد میخوره : ( also sharpen something ↔ up ) to improve something so that it is up to the necessary standard, quality etc • This course will give students a chance to sharpen their problem - solving skills. بهبود بخشیدن = improve
sharpen به معنای تیز کردن هست و یکی از شاخه های آن sharpener است که در کلمه pencil sharpener به کار می رود و همچنین به معنای بهتر کردن یا شدن هست. این کلمه همچنین به معنای شفاف یا واضح کردن است که البته بیشتر به معنای شفاف سازی کردن است ( sharpen a discussion )
اِفِسانیدَن = فسان. ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ) . افسان و آن سنگی که شمشیر و خنجر و کارد بدان تیز کنند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ) .
sharpen ( verb ) = تیز کردن، تراشیدن، تیزشدن/بهبود بخشیدن، تقویت کردن، بهتر کردن/تشدید کردن، افزایش دادن/واضح کردن، شفاف کردن/روی نت بالا تنظیم کردن ( در موسیقی ) examples: 1 - I hope this course will help me sharpen my computer skills. ... [مشاهده متن کامل]
من امیدوارم این دوره آموزشی به من کمک کند تا مهارت های کامپیوتری ام را بهتر کنم. 2 - You can sharpen your skills with rehearsal. شما می توانید با تمرین، مهارت هایتان را تقویت کنید. 3 - They sharpened all the knives. آنها همه چاقوها را تیز کردند. 4 - My pencil is blunt - I'll have to sharpen it. مداد من بی نوک است - باید آن را بتراشم. 5 - figurative The company is cutting production costs in an attempt to sharpen its competitive edge ( = in order to improve how competitive it is ) . بخش مجازی این شرکت هزینه های تولید را کاهش می دهد تا سعی کند مزیت رقابتی خود را بهبود ببخشد. ( = به منظور بهبود میزان رقابت پذیری آن ) . 6 - I need to sharpen that knife. باید آن چاقو را تیز کنم. 7 - The surgeon sharpened his scalpel. جراح چاقوی جراحی خود را تیز کرد. 8 - Recent changes have sharpened competition between the airlines. تغییرات اخیر رقابت بین خطوط هوایی را تشدید کرده است. 9 - The prison riots have sharpened the debate about how prisons should be run. ناآرامی های زندان بحث درباره نحوه اداره زندان ها را تشدید کرده است. 10 - We'll need to sharpen our wits if we're going to defeat Jack's team. اگر می خواهیم تیم جک را شکست دهیم باید ذهن خود را تقویت کنیم. 11 - How do you sharpen the focus on this camera? چگونه می توانید تنظیم خود را بر روی این دوربین واضح می کنید؟ 12 - You need to sharpen the A string on your violin. شما باید سیم A را روی نت بالای ویولن خود تنظیم کنید. 13 - The dollar’s decline in value sharpened fears of another recession. کاهش ارزش دلار ترس از رکود اقتصادی دیگر را تشدید کرد. 14 - Turn the knob to sharpen the focus of the slide projector. دکمه را بچرخانید تا زوم پروژکتور اسلاید واضح شود.
To make something sharp تیز کردن مثال : I need to sharpen that knife . باید اون چاقو رو تیز کنم . میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید . لغات و اصطلاحات بیشتری همراه با مثال ببینید . @لَنگویچ