shamefaced

/ˈʃeɪmˌfest//ˈʃeɪmfeɪst/

معنی: خجول، کمرو، خجالتی، خجالت کش، ترسو
معانی دیگر: کنف، بور (شده)، شرمگین، شرمسار، خیط، shamefast کم رو

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: shamefacedly (adv.), shamefacedness (n.)
(1) تعریف: expressing shame; showing embarrassment.
متضاد: unrepentant
مشابه: sheepish

- a shamefaced answer
[ترجمه گوگل] یک پاسخ شرم آور
[ترجمه ترگمان] با شرمندگی جواب داد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a shamefaced look
[ترجمه گوگل] نگاه شرمسار
[ترجمه ترگمان] نگاهی ملامت آمیز بر او افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: indicating modesty or shyness.

جمله های نمونه

1. He looked somewhat shamefaced when he realized his mistake.
[ترجمه گوگل]وقتی متوجه اشتباهش شد کمی شرمنده به نظر رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی متوجه اشتباهش شد، قدری دست پاچه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jack had left her a shamefaced note with no explanation, a humble note.
[ترجمه گوگل]جک یک یادداشت شرم آور بدون توضیح برای او گذاشته بود، یک یادداشت متواضعانه
[ترجمه ترگمان]جک یادداشت شرم آوری به او داده بود و هیچ توضیحی هم نداشت، یک یادداشت محقر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He came to my office, shamefaced, to apologize.
[ترجمه گوگل]او با شرمندگی به دفتر من آمد تا عذرخواهی کند
[ترجمه ترگمان]او با شرمندگی به دفتر من آمد تا عذرخواهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. And yet we are shamefaced about this.
[ترجمه گوگل]و با این حال از این بابت شرمنده هستیم
[ترجمه ترگمان]با این همه ما از این موضوع خجالت می کشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Conner looked a little shamefaced.
[ترجمه گوگل]کانر کمی شرمنده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کانر کمی خجالت زده به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A shamefaced spokesperson admitted that mistakes had been made.
[ترجمه گوگل]یک سخنگوی شرمسار اعتراف کرد که اشتباهاتی صورت گرفته است
[ترجمه ترگمان]یک سخنگوی خجالتی اعتراف کرد که اشتباه ات صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Do not be so shamefaced. You'll do it very well.
[ترجمه گوگل]اینقدر شرمنده نباش شما این کار را خیلی خوب انجام خواهید داد
[ترجمه ترگمان]خجالت نکش! تو این کار را خیلی خوب انجام می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They glanced at him, shamefaced, yet in their eyes was an odd, triumphant defiance.
[ترجمه گوگل]آنها با شرمساری به او نگاه کردند، اما در چشمانشان مخالفتی عجیب و پیروزمندانه بود
[ترجمه ترگمان]هر دو با شرمندگی به او نگاه کردند، با این حال، با این حال در چشمان آنان یک مبارزه عجیب و پیروزی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I want to put the more shamefaced and remorseful of them to work, Profumo style.
[ترجمه گوگل]من می خواهم شرمسارتر و پشیمان تر آنها را به کار ببرم، به سبک پروفومو
[ترجمه ترگمان]می خواهم خجالت زده و پشیمان از آن ها باشم تا کار کنم، به سبک Profumo
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a long silence, and my father looked shamefaced.
[ترجمه گوگل]سکوتی طولانی برقرار شد و پدرم شرمسار به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]سکوتی طولانی برقرار شد، و پدرم با شرم به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. When Hanka Zborowska arrived asking for her portrait Modigliani was shamefaced.
[ترجمه گوگل]هنگامی که هانکا زبوروسکا برای درخواست پرتره خود وارد شد، مودیلیانی شرمنده شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که Hanka از راه رسید، از او خواستگاری کرد، از خجالت سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The spontaneity of the dancers ebbed away and they seemed almost shamefaced that their behaviour had been witnessed by their employers.
[ترجمه گوگل]خودانگیختگی رقصندگان از بین رفت و به نظر می رسید که آنها از اینکه کارفرمایانشان شاهد رفتار آنها بوده اند، تقریبا شرمنده به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]رقص رقصندگان جلو رفته و به نظر می رسید که از رفتار آن ها با کارفرمایان خود شرم دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Preston had been quite keen when he started the project but now he felt a bit shamefaced about it.
[ترجمه گوگل]پرستون زمانی که پروژه را شروع کرد بسیار مشتاق بود، اما اکنون در مورد آن کمی شرمنده بود
[ترجمه ترگمان]پرستون همه قبل از شروع پروژه خیلی مشتاق بود، اما حالا کمی شرمنده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The factories were gone; the shops, the houses were thinning glimpses of a still shamefaced landscape.
[ترجمه گوگل]کارخانه ها رفته بودند مغازه ها، خانه ها نماهای نازکی از منظره ای هنوز شرم آور بودند
[ترجمه ترگمان]کارخانه ها رفته بودند؛ مغازه ها، خانه ها، از منظره ای که هنوز شرم داشتند، دیده می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خجول (صفت)
shy, bashful, blushful, shamefaced, self-conscious

کمرو (صفت)
sham, weak, shy, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, coy, cagey, meticulous, sheepish, blate, cagy, chary, chicken-livered, unassertive

خجالتی (صفت)
embarrassed, shy, bashful, shamefaced, self-conscious, timid, coy

خجالت کش (صفت)
embarrassed, bashful, shamefaced, timid

ترسو (صفت)
captive, shy, yellow, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, meticulous, sheepish, timorous, skittish, pusillanimous, chicken-livered, lily-livered, gun-shy, poor-spirited, pigeon-hearted, weak-hearted

انگلیسی به انگلیسی

• ashamed, embarrassed, humiliated; shy, bashful
if you are shamefaced, you feel embarrassed because you have done something that you know you should not have done.

پیشنهاد کاربران

1. شرمنده. شرمسار. خجالت زده
2. شرمگینانه. توام با شرمساری
شرم زده، شرم آگین، خجالت زده.

بپرس