اسم ( noun )
عبارات: for shame!, put to shame
عبارات: for shame!, put to shame
• (1) تعریف: emotional pain brought about by the knowledge that one has done something wrong, embarrassing, or disgraceful.
• مترادف: abashment, chagrin, humiliation, mortification, regret, remorse
• متضاد: pride
• مشابه: contrition
• مترادف: abashment, chagrin, humiliation, mortification, regret, remorse
• متضاد: pride
• مشابه: contrition
• (2) تعریف: the capacity to feel this pain.
• مترادف: humility, modesty
• مترادف: humility, modesty
- She is utterly without shame.
[ترجمه گنج جو] به هیچ وجه شرم و حیا سرش نمیشه.|
[ترجمه گوگل] او کاملاً بدون شرم است[ترجمه ترگمان] او کاملا بی حیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: dishonor or disrepute.
• مترادف: discredit, disgrace, dishonor, humiliation, ignominy, opprobrium
• متضاد: glory, honor
• مشابه: obloquy
• مترادف: discredit, disgrace, dishonor, humiliation, ignominy, opprobrium
• متضاد: glory, honor
• مشابه: obloquy
- His arrest brought shame on his family.
[ترجمه گوگل] دستگیری او باعث شرمساری خانواده اش شد
[ترجمه ترگمان] دستگیری او باعث شرمساری خانواده اش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دستگیری او باعث شرمساری خانواده اش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the state of being in disrepute or disfavor.
• متضاد: honor
• متضاد: honor
- Barred from the community, they were forced to live in shame.
[ترجمه گوگل] آنها از اجتماع محروم شدند و مجبور شدند در شرم زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها که از جامعه گریخته بودند، مجبور شدند با شرمساری زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها که از جامعه گریخته بودند، مجبور شدند با شرمساری زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: something to be regretted; disappointment.
• مترادف: disappointment, pity
• متضاد: blessing
• مشابه: opprobrium
• مترادف: disappointment, pity
• متضاد: blessing
• مشابه: opprobrium
- It's a shame you can't go on vacation.
[ترجمه گوگل] حیف است که نمی توانید به تعطیلات بروید
[ترجمه ترگمان] حیف است که نمی توانی به تعطیلات بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حیف است که نمی توانی به تعطیلات بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What a shame!
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shames, shaming, shamed
مشتقات: shamable (shameable) (adj.)
حالات: shames, shaming, shamed
مشتقات: shamable (shameable) (adj.)
• (1) تعریف: to make (someone) feel ashamed.
• مترادف: abash, disgrace, embarrass, humiliate, mortify
• مشابه: chagrin, disconcert, humble
• مترادف: abash, disgrace, embarrass, humiliate, mortify
• مشابه: chagrin, disconcert, humble
• (2) تعریف: to cause loss of reputation for; bring disgrace on.
• مترادف: discredit, disgrace, dishonor, reproach
• متضاد: dignify
• مشابه: abase, degrade, embarrass, foul
• مترادف: discredit, disgrace, dishonor, reproach
• متضاد: dignify
• مشابه: abase, degrade, embarrass, foul
• (3) تعریف: to compel through guilt.
• مترادف: embarrass
• مترادف: embarrass
- We shamed him into paying his debts.
[ترجمه گوگل] ما شرمنده اش شدیم که بدهی هایش را بپردازد
[ترجمه ترگمان] ما مجبورش کردیم که debts رو پرداخت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما مجبورش کردیم که debts رو پرداخت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید