shame

/ˈʃeɪm//ʃeɪm/

معنی: ننگ، عار، فضاحت، خجالت، خجلت، ازرم، شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگین کردن، خوار کردن، شرمنده کردن، خجالت دادن
معانی دیگر: روسیاهی، بی آبرویی، شرمندگی، مایه ی تاسف، تاسف آور، دریغ (بودن)، افسوس، حیف، شرمگین کردن، خجلت زده کردن، کنف کردن، بور کردن، خیط کردن، (معمولا با: into) به زور خجالت وادار کردن، سر غیرت آوردن، تو رو دربایستی انداختن، آزرم، حیا، باعث آبروریزی، مایه ی ننگ، آبروریزی کردن، بی آبرو کردن، ننگ بالا آوردن، کنف شدگی، بوری، خیطی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: for shame!, put to shame
(1) تعریف: emotional pain brought about by the knowledge that one has done something wrong, embarrassing, or disgraceful.
مترادف: abashment, chagrin, humiliation, mortification, regret, remorse
متضاد: pride
مشابه: contrition

(2) تعریف: the capacity to feel this pain.
مترادف: humility, modesty

- She is utterly without shame.
[ترجمه گنج جو] به هیچ وجه شرم و حیا سرش نمیشه.
|
[ترجمه گوگل] او کاملاً بدون شرم است
[ترجمه ترگمان] او کاملا بی حیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: dishonor or disrepute.
مترادف: discredit, disgrace, dishonor, humiliation, ignominy, opprobrium
متضاد: glory, honor
مشابه: obloquy

- His arrest brought shame on his family.
[ترجمه گوگل] دستگیری او باعث شرمساری خانواده اش شد
[ترجمه ترگمان] دستگیری او باعث شرمساری خانواده اش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the state of being in disrepute or disfavor.
متضاد: honor

- Barred from the community, they were forced to live in shame.
[ترجمه گوگل] آنها از اجتماع محروم شدند و مجبور شدند در شرم زندگی کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها که از جامعه گریخته بودند، مجبور شدند با شرمساری زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: something to be regretted; disappointment.
مترادف: disappointment, pity
متضاد: blessing
مشابه: opprobrium

- It's a shame you can't go on vacation.
[ترجمه گوگل] حیف است که نمی توانید به تعطیلات بروید
[ترجمه ترگمان] حیف است که نمی توانی به تعطیلات بروی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What a shame!
[ترجمه گوگل] چه شرم آور!
[ترجمه ترگمان] چه شرمساری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shames, shaming, shamed
مشتقات: shamable (shameable) (adj.)
(1) تعریف: to make (someone) feel ashamed.
مترادف: abash, disgrace, embarrass, humiliate, mortify
مشابه: chagrin, disconcert, humble

(2) تعریف: to cause loss of reputation for; bring disgrace on.
مترادف: discredit, disgrace, dishonor, reproach
متضاد: dignify
مشابه: abase, degrade, embarrass, foul

(3) تعریف: to compel through guilt.
مترادف: embarrass

- We shamed him into paying his debts.
[ترجمه گوگل] ما شرمنده اش شدیم که بدهی هایش را بپردازد
[ترجمه ترگمان] ما مجبورش کردیم که debts رو پرداخت کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shame on you! (or them, etc. )
خجالت بکش ! (یا بکشند و غیره)،خجلت دارد!

2. abyss of shame
نهایت شرمندگی

3. he brought shame to his family
موجب ننگ خانواده ی خود شد.

4. a dirty shame
وضع رقت بار،حیف

5. put to shame
1- خجلت زده کردن،شرمسار کردن،شرمگین کردن،کنف کردن،خیط کردن 2- سبقت گرفتن،برتری یافتن،پیشی جستن،خیلی بهتربودن (از)

6. it is a shame if iran is destroyed . . .
دریغ است ایران که ویران شود . . .

7. it is a shame that he wasn't told
تاسف آور است که به او گفته نشده بود.

8. she felt no shame for what she had done
از آنچه که کرده بود شرم نداشت.

9. an agonizing feeling of shame and guilt
احساس زجرآور شرم و گناه

10. i put her to shame
او را شرمگین کردم.

11. tell the truth and shame the devil
حتی اگر به ضررت تمام می شود راست بگو

12. he didn't bring anything but shame on his family
او برای خانواده اش چیزی جز شرم به بار نیاورد.

13. the girl's face glowed with shame
صورت دختر از شرم سرخ شد.

14. to hide one's face in shame
از خجلت روی خود را نشان ندادن

15. when i saw her, i died of shame
او را که دیدم از شرم مردم !

16. the expense of spirit in a waste of shame
(شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم

17. their deeds yielded nothing but a harvest of shame and dishonor
اعمال آنان حاصلی جز شرم و بی آبرویی نداشت.

18. they dragged his name through the mire of shame
نامش را به منجلاب بی آبرویی کشیدند.

19. Better poor with honour than rich with shame.
[ترجمه مترجم تهران] فقر با شرافت بهتر از ثروت با شرمندگیست
|
[ترجمه گوگل]فقیر با شرافت بهتر از ثروتمند با شرم است
[ترجمه ترگمان]با شرافت بهتر از آن است که از شرمساری ثروتمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Poverty is no shame, laziness is.
[ترجمه گوگل]فقر شرم نیست تنبلی است
[ترجمه ترگمان]فقر، شرم و تنبلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Pride goes before, and shame follows after.
[ترجمه گوگل]غرور جلوتر است و شرم بعد از آن
[ترجمه ترگمان]غرور پیش از آن می رود، و شرم پس از آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. No man learns but by pain or shame.
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی جز با درد یا شرم نمی آموزد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جز از درد و شرم چیزی یاد نمیگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He who has lost shame is lost to all virtue.
[ترجمه گوگل]کسی که شرم را از دست داده است به خاطر تمام فضیلت ها گم شده است
[ترجمه ترگمان]کسی که شرم را از دست داده است برای همه فضیلت ها از دست رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. To my shame I refused to listen to her side of the story.
[ترجمه گوگل]با شرمندگی من حاضر به گوش دادن به طرف داستان او نشدم
[ترجمه ترگمان]از خجالت من، از شنیدن داستان او خودداری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He felt he would burst with anger and shame.
[ترجمه گوگل]احساس کرد از خشم و شرم منفجر خواهد شد
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که از خشم و شرمساری منفجر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

عار (اسم)
shame, disgrace, disdain, scorn

فضاحت (اسم)
shame, disgrace, opprobrium

خجالت (اسم)
shame, embarrassment

خجلت (اسم)
shame, mortification, embarrassment

ازرم (اسم)
shame, modesty, pudency

شرم (اسم)
shame, pudency

شرمساری (اسم)
shame

سرافکندگی (اسم)
submission, shame, abashment, confusion, humbleness, lowliness, mortification, resignation

ننگین کردن (فعل)
abuse, shame, dishonor, dishonour

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

شرمنده کردن (فعل)
abash, shame

خجالت دادن (فعل)
abash, shame, embarrass, put to shame

انگلیسی به انگلیسی

• embarrassment; disgrace; dishonor
embarrass; bring dishonor; humiliate; compel through guilt
shame is an uncomfortable feeling that you have when you know that you have done something wrong or embarrassing, or when you know that someone close to you has.
if someone brings shame on you, they make other people lose their respect for you.
if something shames you, it causes you to feel shame.
if you shame someone into doing something, you force them to do it by making them feel ashamed not to.
if you say that something is a shame, you mean that you are sorry or sad about it.

پیشنهاد کاربران

شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است!
سُغدی مانوی: شَم ( šam )
عربی: شَماتَت!
.
اندرز اوشنَر دانا، بند19:
az ēn dō tis šarm nē abāyēd kardan, ēk az wēmārīh ud dudīgar az xwēšāwand ī driyōš
...
[مشاهده متن کامل]

معنی: از این دو چیز نباید شرم داشت ( خجالت کشید ) ، یکی از بیماری و دودیگر از خویشاوندِ درویش ( فقیر )

منابع• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
۱. احساس گناه ( اسم )
۲. شرم/شرم آور ( اسم )
۳. شرمنده شدن یا شرمنده کردن ( فعل )
ناموس
For shame put on your gown
از بهر ناموس لباس بپوش
What's a shame در این ساختار به معنی حیف شد
( کسی را ) ضایع کردن
بی آبرو کردن
سرزنش کردن
It seems a shame not to have met him
در یک متن روانشناسی، به مورد جالبی برخوردم.
می گفت embarrassment یعنی وقتی می دونیم کار اشتباهی کردیم و ازش پشیمونیم ( همون شرم و خجالت ) اما shame یعنی وقتی حس گاه وبی گاه شرم تبدیل به تحقیر مداوم خودمون بشه و باعث بشه خودمون رو بی ارزش بدونیم ( همون افسوس و سرافکندگی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

When we do not process the feeling of embarrassment, it turns into shame

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : shame
✅️ اسم ( noun ) : shame / shamefulness / shamelessness
✅️ صفت ( adjective ) : shameful / shameless
✅️ قید ( adverb ) : shamefully / shamelessly
✅ صوت ( exclamation ) : shame
آبرو بردن، آبرو ریختن
make ( someone ) feel ashamed, humiliate
تحقیر کردن
خجل کردن
در حالت غیرقابل شمارش به معنای شرم و ننگ و. . . است ولی تو ترکیبایی که از a shame استفاده شده به این معنیه که حیف شد، بد شد، چه بد، ( pity )
it seems such a shame to eat
حیفه برای خوردن
ننگ، افتضاح ( وقتی در مورد چیز بدی صحبت میکنی )
ای وای، چه بد ( وقتی منظور حسرت و افسوس است )
شرم. خجالت
شرم، شرمساری، سرافکندگی، ننگ، خجالت، تاسف بار
shame on you خجالت بکش
have you no shame?! خجالت نمیکشی؟!
i bow my head in shame سرم و از خجالت انداختم پایین
there is no shame خجالت نداره که. . .
...
[مشاهده متن کامل]

there is no shame in saying i dont know
what a shame/its a shame چه بد!
what a shame they cancelled the wedding

shame on you
خجالت بکش
افتضاح

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس